ساجد

ساجد

۱۴ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

حکایت دولت و فرزانگی
نویسنده : مارک فیشر

خلاصه کتاب:

فصل 1: حکایت مشاوره مرد جوان با خویشاوندی دولتمند: روزگاری جوانی هوشمند می‌زیست که می خواست دولتمند شود. او به ستارة بخت خود اعتقاد نداشت. آکنده از نومیدهای دیگر دست و دلش به کار نمی‌رفت.در این فکر و رؤیا بود که به کار جدیدی دست بزند و تنگناهای مالی‌اش را یکباره و برای همیشه از بین ببرد.او می‌خواست نویسنده شود تا داستانهایش او را دولتمند و پر آوازه کند، اما جرأت نداشت به کسی بگوید که چه رؤیایی در سر دارد.بارها تصمیم گرفته بود از کارش استعفا دهد اما نمی توانست، گویی شهامتی که درگذشته او را برای رسیدن به خواسته‌هایش یاری می‌داد از دست داده بود. روزی که به شدت احساس ناکامی می‌کرد ناگهان به کفر دیدار عمویی افتاد که بسیار دولتمند بو. شاید می‌توانست اندرزی دهد یا بهتر از ان پولی! عمویش او را بی درنگ پذیرفت اما قبول نکرد که به او وام دهد زیرا بر این باور بود بود که با یان کار به او کمکی نمی‌کند. پس از گوش سپردن به حکایت ناله و فغان جوا ناز او پرسید آیا فکر می کنی کسی که ده برابر تو در می‌آورد، هفته‌ای ده برابر تو کار می‌کند؟ خیر، بلکه باید در کارش رازی باشد که تو یکسر از آن بی خبری.عمویش تصمیم گرفت برای کمک او را نزد مردی بفرستد که به او دولتمند آنی می‌گویند. او این نام را برگزید زیرا مدعی است که پس از کشف راز حقیقی تحول، یک شبه دولتمند شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۴ ، ۱۰:۴۱
ساجد موسی زاده

کیمیاگر
‏پائولو کوئیلو‏‫؛ مترجم: آرش حجازی

خلاصه کیمیاگر: جوان همراه گله اش در زمان غروب آفتاب به کلیسای متروکه و کهنه ای رسید . گله را در گوشه ای مهار کرد و خرقه اش را به زمین انداخت تا بخوابد.کتاب قطوری را که همیشه همراه داشت زیر سر گذاشت و شروع به شمردن ستارگان کرد . در خواب پسر بچه ای را دید که مشخصات گنجی نهفته، در اهرام مصر را به او می داد که متعلق به اوست . صبح به هنگام طلوع خورشید جوان بیاد آورد که هفته ی پیش نیز این رؤیا را دیده بوده است . بنابراین برای جستجویش مصمم شد . به شهر که رسید بدنبال زن کولی که خواب ها را تعبیر می کرد گشت و زن را در خانه ای متروکه در حاشیه ی شهر یافت ، داستان خوابش را برای زن تعریف کرد و زن هم که کمی از رمل وجادو سر در می آورد ، سعی کرد اول فکر جوان را بخواند و انگیزه اش را برای رسیدن به گنج محک زند . ولی جوان متوجه شد و خواست از پیش زن فرار کند . که زن با پیش نهادی جدید پسر را غافل گیر کرد ، زن به پسر گفت یک دهم گنجت را به من بده تا مکان گنج را به تو بگویم ولی پسر که از قبل سابقه ی دروغگویی های کولی ها را داشت حرفش را باور نکرد و از کلبه ی زن بیرون آمد .

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۲۷
ساجد موسی زاده
Khalkhal County (Persianشهرستان خلخال‎‎), is a county in Ardabil Province in Iran. The capital of the county is Khalkhal. Most of Khalkhalis have Azeri origin. At the 2006 census, the county's population was 92,315, in 22,969 families.[1] The county consists of three districts: the Central DistrictKhvor Rostam District, and Shahrud District. The county has three cities: HashatjinKolowr, andKhalkhal. Majority of Khalkhal county are Azerbaijanis, but Tats are living in southern areas of county, especially in Shahrud District and Khvoresh Rostam District.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۴ ، ۱۳:۴۹
ساجد موسی زاده

KHALKHAL

ii. Basic Population Data, 1956-2011

This article deals with the following population characteristics of Khalkhal city: population growth from 1956 to 2011, age structure, average household size, literacy rate, and economic activity status for 2006 and/or 2011 (different dates for the categories are determined by the availability of census data).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۴ ، ۱۳:۰۴
ساجد موسی زاده

Mentions of Khalkhal and of some of its subdistricts and localities appeared relatively late in medieval geographical and historical chronicles. 

 

KHALKHAL

i. The Town and District 

Historical data.  Mentions of Khalkhal and of some of its subdistricts and localities appeared relatively late in medieval geographical and historical chronicles.  The first place within the area that is mentioned is unaj, referred to by Eṣṭari (pp. 181, 194), Ebn awqal (pp. 239, 253), Moqaddasi (pp. 375, 383), and Abu’l-Fedā as a stage on the road from Ardabil to Miāna (Schwarz, pp. 1145-47), and in odud al-ʿālam (called una) as a small town in Azerbaijan (p. 158; tr., p. 142).  Yāqut (II, pp. 499-500; Barbier de Meynard, p. 219), in the early 13th century, explained that the correct ancient name of unaj had been deformed into the form unā, and that the place was then called Kāa-konān (paper-makers), which afterwards became the name of one of the five traditional subdistricts of Khalkhal.  He visited the place, which was small and half-ruined but still had a beautiful bazaar.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۴ ، ۱۲:۵۵
ساجد موسی زاده
خلاصه کتاب سرگذشت ارواح در برزخ
مؤلف: اصغر بهمنی پور

خلاصه کتاب: ناشر: انتشارات سعید نوین- تلخیص کننده: سیده زهرا مهاجریان مقدم- حالت احتضار:چند روز بود که درد سراسر وجودم را فرا گرفته بود و به شدت آزارم می داد. سرانجام مقدمات مرگ من با فرا رسیدن  حالت احتضار فراهم شد.  کم کم پاهایم را به سمت قبله چرخاندند. برخی دوستان اطرافم را گرفته و بعضی از آنها اشک در چشم هایشان حلقه بسته بود. چشمانم را به آرامی فرو بستم و در دریایی از افکار فرو رفتم. با خود اندیشیدم که عمرم را چگونه و در چه راهی صرف نموده و اموال هرچند اندک خود را از کدام راه به دست آورده و در کدامین مسیر خرج کرده ام.[1] فکرش به شدت آزارم می داد، از شدت اضطراب چشمانم را گشودم. در این هنگام ناگاه متوجه سفید پوش بلند قامتی شدم که دستانش را بر نوک انگشتان پاهایم نهاده بود و آرام و آهسته به سمت بالا می کشاند، در قسمت پاها هیچ گونه دردی احساس نمی کردم اما هرچه دستش به طرف بالا می آمد درد بیشتری در ناحیه فوقانی بدنم احساس می کردم گویا همه دردهای وجودم به سمت بالا در حرکت بود،[2] تا اینکه دستش به گلویم رسید. تمامی بدنم بی حس شده بود اما سرم چنان سنگینی می کرد که احساس کردم هر آن ممکن است از شدت فشار بترکد و یا چشمانم از حدقه درآید. لبهایم به آرامی تکانی خورد و چون خواستم شهادتین را بر زبان جاری کنم یکباره هیکلهای سیاه و زشتی مرا احاطه کردند و به اصرار از من می خواستند شهادتین را نگویم.زبانم سنگین و گویا لبهایم بهم دوخته شده بود. واقعاً درمانده شده بودم. دلم می خواست از این وضع رنج آور نجات می یافتم اما چگونه؟ از کدام راه؟ بوسیله چه کسی؟
۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۴ ، ۱۸:۳۳
ساجد موسی زاده
ویژگی های عمومی مدیریت از دیدگاه اسلام
مولف: علی اصغر صرفه جو
 
  

چکیده: مدیریت به صورت کلی از دشوارترین و در عین حال از ظریف ترین کارهای انسانی است که برای خود ویژگی هایی دارد. چه بسا فقدان یکی از این خصوصیات ، مایه رکود کار و نابسامانی اوضاع قلمرو مدیریت می شود. افراد ناوارد، مدیریت را کاری ساده تلقی می کنند و تصور می کنند تنها داشتن مدرک مدیریت برای مصدر کار شدن کافی است و در چشم انداز این گروه ، مدیران لایق بر سر هر کوی و برزن ، به فراوانی پیدا می شوند. در صورتی که از نظر کارشناسان مسائل مدیریت ، واقعیت به گونه ای دیگر است. مدیر شایسته و کارساز کمتر از آن است که تصور می شود و راز آن این است که بخشی از ویژگی های مدیریت ، موهبتی است که باید آفرینش در نهاد انسان به ودیعت بگذارد و هرگز با آموزش و دوره دیدن و درس خواندن ، قابل تحصیل نیست. ما در مجموعه یادداشت هایی درباره شرایط عمومی مدیریت سخن می گوییم و از شرایط مدیریت های صنفی چون مدیریت بیمارستان ، مدیریت ارتش ، سخن به میان نمی آوریم و تا آنجا که امکان دارد به گزیده گویی می پردازیم و اعتراف می کنیم که در این نوشتار بخشی از شرایط لازم را متذکر شده ایم.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۴ ، ۰۲:۴۱
ساجد موسی زاده
توصیه های پدرثروتمند ،پدر فقیر
نویسنده: رابرت کیوساکی،شارن لچتر- ترجمه: اشرف عدیلی 
تلخیص: هلاله احمدی

بی آنکه فکر کنم، پاسخ دادم:«برای این که اگر نمره های بالایی نیاوری، نمی توانی وارد کالج شوی.» او پاسخ داد:«کی می خواد بره کالج؟ من می خوام ثروتمند بشم!»من،با اندکی هراس مادرانه، به او گفتم:«اگر کالج نروی، نمی توانی شغل خوبی داشته باشی، و اگر شغل خوبی نداشته باشی، چطور می توانی برای ثروتمند شدن نقشه بکشی؟



کیوساکی ،رابرت،1947- م. kiyosaki.Rabert T
توصیه های پدرثروتمند ،پدر فقیر/رابرت کیوساکی،شارن لچتر،برگردان اشرف عدیلی ،ویراستار اصغر اندرودی – تهران:البرز،1382.
ISBN   964-442-255-0                                                             
فهرستنویسی براساس اطلاعات فیپا. 
عنوان اصلی:  
Rich dad, poor dad: what the rich teach their kids about 
mony that poor and middle class or not.                
1.امور مالی شخصی.2.سرمایه گذاری.الف.لشتر،شارن        
اشرف ، 1328 نادر    4پ9ک/197HG     
الف 1386
کتابخانه ملی ایران 
چاپ اول : بهار 1382/چاپ پنجم : پاییز 1386       چاپ :چاپخانه البرز  


بی آنکه فکر کنم، پاسخ دادم:«برای این که اگر نمره های بالایی نیاوری، نمی توانی وارد کالج شوی.»
او پاسخ داد:«کی می خواد بره کالج؟ من می خوام ثروتمند بشم!»
من،با اندکی هراس مادرانه، به او گفتم:«اگر کالج نروی، نمی توانی شغل خوبی داشته باشی، و اگر شغل خوبی نداشته باشی، چطور می توانی برای ثروتمند شدن نقشه بکشی؟»
پسرم پوزخندی زد و با تأسف سر جنباند. ما پیش از آن، بارها وبارها نیز چنین بحثی داشتیم. او سرش را پایین آورد و چشم از من برگرداند. پندهای مادرانه ام به گوش های ناشنوای او بی اثر بود!
با وجود این که هوش و اراده ای قوی داشت، همیشه جوانی مؤدب و قابل احترام نیز بود. حالا نوبت من بود که به سخنرانی او گوش کنم.« مادر، به اطرافت نگاه کن؛ثروتمندترین اشخاص، به دلیل داشتن تحصیلات عالی ثروتمند نشده اند. به زندگی«مایکل جردن» و«مدونا» توجه کن. حتی «بیل گیتس»هم که دانشگاه هاروارد را نیمه کاره رها کرد و مایکروسافت را بنیاد گذاشت، حالا در سی سالگی، ثروتمندترین مرد آمریکاست. یکی از بازیکنان بیسبال که سالیانه بیش از چهارمیلیون دلار درآمد دارد، حتی به عنوان آدم«کند ذهن» شناخته شده است!»
سکوتی طولانی میان ما حکم فرما شد. از قرار معلوم، من هم همان نصایح پدر و مادرم را برای پسرم تکرار می کردم. دنیای اطراف ما تغییر کرده، ولی نصیحت و توصیه ها عوض نشده است!
دیگر تحصیلات عالی وگرفتن بهترین نمره ها ملاکی برای موفقیت نیست! و انگار کسی، به جز بچه های من، متوجه این واقعیت نشده بود. 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۴ ، ۱۴:۳۱
ساجد موسی زاده
جراح دیوانه
یورگن توروالد


خلاصه کتاب : با شناسنامه - موضوع: رمان - رمان خارجی - تاریخ جهان - نویسنده: یورگن توروالد - مترجم: ذبیح الله منصوری ناشر: نگارستان کتاب - نوبت چاپ: هفدهم- تعداد صفحات: 334 صفحه - تیراژ: 2200 نسخه - قطع: وزیری گالینگور:  در کشور آلمان ، از قدیم ، کسی که عهده دار امور مالی یک دانشکده پزشکی و جراحی بود به اسم مشاور دانشکده خوانده می شد و بعد از جنگ جهانی دوم که آلمان به دو کشور آلمان شرقی و آلمان غربی تقسیم شد ، شغل مشاور دانشکده پزشکی و جراحی در آلمان شرقی از بین نرفت.
با این که دیگر در آلمان شرقی دانشگاه ها مثل گذشته استقلال نداشتند و همه تحت نظر حکومت آلمان شرقی بودند ، در هر دانشکده پزشکی و جراحی یک(مشاور) ، امور مالی دانشکده را اداره می کرد.
در روز پانزدهم ماه مه سال 1948 (میلادی) یک مشاور دانشکده پزشکی و جراحی به اسم (هال) وارد اطاق سرپرست بهداشت ، در برلن شرقی شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۵۶
ساجد موسی زاده
چرا اون خنگه پولدار شده، ولی من نشده ام؟
نویسنده: رابرت شمین

خلاصه کتاب: معصومه هرمزی- مترجم : علی مفتخر- ویراستار : مهدی زارع- او جسارت حماقت را دارد و این اولین قدم به سوی دانایی است. 
(جیمز گیبون هونکر) نکته : پولدارهای خنگ هیچوقت فکر نمی کنند و نمی گویند " من نمی توانم"، بلکه از خود می پرسند : " چگونه می توانم ؟ ". 
کلمه نمی توانم را از واژگان و ذهن خود کنار بگذارید.
این مطلب قابل ذکر است : قدرت خود باوری فرد همیشه بالاترازآن جیزی است که دیگران درباره او فکر می کنند.

مقدمه
این کتاب را به  3 بخش ساده تقسیم کرده
1. آمادگی : شما رو به دنبای "خنگ پولدار"(Rich Idiot) می برد.
2. هدف گیری : همچون نقشه ای است برای یافتن گنج ثروت.
3. آتش : در این مرحله ماشه رو میکشید، آتش می کنید و به هدف می زنید.
این کتاب ما رو با هشت راز آشنا  کرده که به دلایل درگیری کاری و مشغله فکری ، آنها را فراموش کرده.
این کتاب برای ما نکاتی را بیان میکند که به خاطر سپردن آنها مفید می باشد.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۵۱
ساجد موسی زاده
خودآگاهی و استحمار
پدید آورنده: دکتر علی شریعتی

خلاصه کتاب : محمد قلعه نوعی- استحمار عاملی است برای انحراف یا اغفال ذهن از"خودآگاهی انسانی" و"خودآگاهی اجتماعی" ومشغول داشتن آن به هر"حق" یا "باطلی" "مقدس"یا "نا مقدس". استحمار کهنه "مذهب"بود و عامل استحمار نو"هرگونه جنگ زرگری". ونام های استحمار کهنه:زهد-اخلاق-شعر-قومیت پرستی-گذشته پرستی-فلسفه-شکر  ...ودر استحمار نو:تخصص و تحقیق-علم-قدرت-پیشرفت و آزادی جنسی- آزادی زن-تقلید و غیره.....

فریب بزرگ 
آگاه باشیم که " اشباع علمی " خود را از نظر فکری ، اشباع یافته  احساس نکنیم . که خیال کنیم که از نظر فکری به منتهای درجه یک انسان آگاه رسیده ایم . و این یک نوع فریب بسیار بزرگ است که خاص تحصیل کرده ها است . فریبی که یک آدم عامی کمتر دچار آن می شود تا یک عالم . خطر عالم شدن اما جاهل ماندن .
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۴ ، ۱۴:۴۰
ساجد موسی زاده
ساختن برای ماندن
نویسندگان: جیمز کالینز- جری پوراس

خلاصه کتاب: مترجم: مهندس فضل اله امینی- ناشر: نشرفرا- خلاصه کننده : عصمت شهابی- مقدمه: حفظ بقا راز هستی است! می سازیم تا بمانیم! نویسندگان با پژوهش در شرح حال شرکت های آرمانی دوازده باور عمومی را به چالش می گیرند. این کتاب نمونه ای است از یک طرح پژوهشی کامل وتطبیقی در یک مورد خاص و بازتابی است از بینش و نگرش شرکتهای موفق و ماندگاربه آثار و پیامد توجه به نیروی انسانی شاغل

فصل1
بهترین بهترینها

این کتاب درباره شرکتهای آرمانی است که فقط محدود به افزایش میزان بازگشت سرمایه در بلند مدت نبوده اند، بلکه  این شرکتها خود را با بافت جامعه در هم آمیخته اند. در واقع اینکار را چطور شروع کردند؟ و بر مشکلات چطور غلبه کردند؟، و چطور متمایز شدند؟ و چه درس هایی از آنها می توان آموخت؟
برای یافتن پاسخ این پرسشها، نویسندگان کتاب مارا به سفر اکتشافی(مطالعه ادامه کتاب) دعوت می کنند!
پیش از عرضه دستاوردها با سرنوشت چند افسانه رایج که در طی این پژوهش اعتبار و اصالت خود را از دست می دهند آشنا می شویم:

دوازده افسانه بی اعتبار
افسانه اول:   لازمه را ه اندازی شرکتهای بزرگ، داشتن ایده های بزرگ است.
واقعیت:  شروع کار و را ه اندازی هر شرکت با یک ایده بزرگ ممکن است فکری ناصواب باشد . از مجموع شرکتهای آرمانی فقط شمار اندکی کار را با فکر بزرگ آغاز کرد ه اند.
افسانه دوم:  لازمه شرکتهای آرمانی، رهبران کبیر، آرمان گرا و فرمند است.
واقعیت: در شرکت های آرمانی وجود رهبر فرمند و آرمان گرا اصلاً لازم نیست وحتی چه بسا در بلند مدت، وجود این نوع رهبران زیان آور نیز باشد.
افسانه سوم: اولین و مهمترین هدف شرکتهای موفق سودآوری است.
واقعیت: شرکت های آرمانی مجموع های از هدفها را با هم دنبال می کنند که پول درآوردن یکی از آنهاست، نه لزوماً هدف اصلی.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۴ ، ۱۴:۱۰
ساجد موسی زاده
نویسنده: لوئیس گرستنر

خلاصه کتاب: مقدمه: در طول تاریخ کسب و کار مدون، کمپانی های زیادی تا مرحله سقوط و نابودی پیش رفته اند که بعضی از آن ها با تلاش های یک تیم مدیریتی جدید از نابودی نجات یافته اند.  IBM کمپانی معروفی است که موفق شد از مرز سقوط بازگردد و دوباره جایگاه خود را در رأس صنعت به دست آورد.  IBM در سال 1990 با 3 میلیارد دلار سود خالص سودآورترین سال خود را تجربه کرد. در حالی که در سال 1993 با از دست دادن 16 میلیارد دلار در آستانه فنا شدن قرار گرفت. در این هنگام یک مدیر لایق به نام لوئیس گرستنر مدیرعاملی کمپانی را به عهده گرفت و آن را از سقوط حتمی نجات داد. 

جلب نظر کردن 
لوئیس گرستنر در طول دوره زندگی اش مدیریت شرکت های مختلف را بر عهده داشت و یا حداقل به عنوان کارمند لایق وکاردان در شرکت ها خدمت می کرد. یکی از کمپانی هایی که او مدیرعاملش در زمان های قبل بود نامش امریکن اکسپرس بود. گرستنر مدتی بود که در شرکت آرجی آرنبیسکو مدیریت می کرد و توانسته بود شرکت را خوب اداره کند. روزی شخصی با نام جیم بورک با او تماس گرفت و تقاضای ملاقات رو دررو با او را کرد (بورک در شرکت جانسون اَند جانسون رهبری خوبی می کرد و همچنین عضویت در انجمن آمریکای بدون مواد مخدر را داشت و گرستنر تا حدودی با او آشنایی داشت و کارهای او را تحسین می کرد). بورک درهنگام ملاقات با گرستنر به او گفت که برایش پیشنهاد بسیار بزرگی دارد که او را به چالش بیشتری خواهد انداخت. او در ادامه با گرستنر گفت که بالاترین پست در کمپانی عظیم IBM به زودی خالی می شود و از گرستنر درخواست کرد که در مورد پذیرفتن آن شغل به تفکر وبررسی بپردازد. (علت تغییر مدیرعاملی شرکت IBM آن بود که شرکت دارای مشکلات بسیار جدی شده بود و احتمال دگرگونی داشت)
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۴ ، ۱۴:۰۱
ساجد موسی زاده

دکتر صادق زیبا کلام

بگذارید سخن را از اینجا شروع کنیم که اساسا چه شد من به سر وقت مسله ی عقب ماندگی ایران رفتم داستان بازمیگردد به سال های 1364-1363من در آن سالها وارد دوره دکترا در دانشگاه برادفورد انگلستان شده بودم و به دنبال نقطه شروعی برای تزم بودم من معتقد بودم که رمزوراز سقوط پهلوی وپیروزی انقلاب اسلامی علی رغم به دور از انتظار بودنش در مجموعه تحولات سیاسی و اجتماعی تاریخ معاصر ایران نهفته است.
در بررسی ایران عصر قاجار در قرن نوزدهم بود که شکل و شمایل پرسشی که زمینه ساز نگارش ما چگونه ما شدیم گردید به تدریج در ذهنم شکل گرفت.معلومات من پیرامون ایران عصر قاجار مشابه سایر ایرانیان بود اما اتفاقی که برایم افتاد که یک چرا  در ذهنم پیدا شد چرا شاهان ما فاسد و بد بودندچرا شاهان فرانسه اینقدر فاسد و بد نبودند؟
همه ی معلومات و اطلاعات من پیرامون عصر قاجاردفعتا برایم بدل شد به یک علامت سوال:چرا ایران آن همه دچار ضعف، انحطاط ،بی خبری و عقب ماندگی  شده بود؟ این سوال به نوبه ی خود پرسش های دیگری را برایم رقم زد:آیا عقب ماندگی ایران امری طبیعی بود؟ آیا ایران همواره کشوری عقب مانده بود؟به دنبال یافتن پاسخ برای این پرسش ها بود که اقدام به مطالعاتی نمودم اما مشکلات نه تنها کاهش نیافت بلکه بیشتر شد. اثری را خواندم که در آن نشان داده شده بود که پادشاهان و حکام عصر قاجار چقدر فاسد،جاهل و وابسته بودند؟ این سوال برایم پیش آمد که چرا هر چه فرمانروایان خودکامه بود نصیب ما شد؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۴ ، ۱۳:۵۳
ساجد موسی زاده