خلاصه کتاب چگونه با هرکسی صحبت کنیم
با فهمی مقدّماتی ازطبیعتِ بشری و عادات مردم، هرکس میتواند بیاموزد چطور خوشصحبتتر شود و روابطش را بهتر کند. همه باید بدانند که تأثیر اوّلیّۀ مثبت چقدر مهم است؛ که چطور زبان بدنشان تهدیدآمیز جلوه نکند و مثبت باشد؛ که چگونه بصورتی اثربخش، از کسی تعریف و تمجید کنند؛ و چطور مجهّز به اطّلاعاتی ارزشمند به مهمانی بروند. با دانش و مهارت، نه تنها در گفتگوهایتان احساس راحتتر و اعتماد بهنفس بیشتری خواهید داشت، بلکه دوستان بیشتری خواهید یافت و از نردبان ترقّی زودتر بالا میروید.
نویسنده کتاب: How to Talk to Anyone، لیل لوندز (Leil Lowndes)
در این کتاب خواهید آموخت:
چطور با یک پیامرسان، حسّ وحالِ ستایش و انرژی مثبت منتقلکنید؛
چطور مثل یک رئیس به مهمانی بروید؛ و
چطور خیلی خوب از کسی تعریف کنید!
تأثیراتِ اوّلیّه مهمّاند، پس یادتان باشد لبخند بزنید و زبان بدنتان صمیمانه و خوشایند باشد.
خودمان را گول نزنیم: تأثیرات اوّلیّه واقعاً مهمّند. وقتی اوّلین بار کسی را میبینید، ظاهر شما در مغزش حک میشود و مطمئن باشید در برخوردهای آینده اثرگذار خواهد بود.
اوّلین چیزی که هرکس میبیند، چهرۀ شماست؛ پس اینجاست که اوّلین تأثیراتِ مثبت شروع میشود.
آیا مادرتان به شما میگفت که هر وقت با افراد جدید روبرو میشوید، لبخند بزنید؟ ممکن است آن وقتها بنظرتان آزاردهنده میآمده، امّا حق با او بود. یک لبخند در جلبِ نظر مثبت آدمها بسیار اهمّیّت دارد.
مردم میتوانند لبخند تصنّعی را تشخیص بدهند، پس بگذارید نیشتان آرامآرام باز شود تا شخصیتر و صادقانهتر بنظر برسد.
مطالعات نشان دادهاند که لبخندِ طبیعی حتّی در میان زنان مهمتر هم هست. در محیطهای جمعی، زنانی که آهستهتر لبخند میزنند، قابلاعتمادتر بنظر میرسند.
توصیۀ دیگر این که در یک جمع، به همه یکجور لبخند نزنید؛ ممکن است توی ذوق بزند. سعی کنید لبخندتان را متناسب با افراد مختلف تغییر دهید.
چشمهایتان نیز در جلب نظر مثبت افراد، سرمایۀ مهمّیست. به اثبات رسیده است که برقراری ارتباط چشمیِ دائمی، کمک میکند تا محبّت و احترام دیگران را جلب کنید. اگر میخواهید رابطهای را بهتر کنید، با طرف ارتباط چشمی برقرار کنید حتّی اگر حرفی نمیزند و فقط وقتی لازم است ارتباط چشمی را قطع کنید.
حالا که ترتیب صورتتان را دادهایم، بیایید برویم سراغ زبان بدن، که بر درک و فهمِ دیگران از شما، تأثیری قوی دارد.
برای مبتدیان فهمِ این نکته مهم است که صِرفِ این که کسی غریبه است، دلیل نمیشود که شما با او مثل یک غریبه رفتار کنید. درعوض، وقتی با کسی برای اوّلین بار سلامعلیک میکنید، طوری رفتار کنید که انگار دوستی قدیمی است. علاوه بر لبخندی گرم، بدنتان را کاملاً به سمتِ او بگردانید تا ببیند که توجّهتان تماماً به اوست.
همچنین برای اینکه از شما بدش نیاید، باید آرام بگیرید؛ یعنی حرکات دستتان را کنترل کنید.
ممکن است عجیب بنظر بیاید، امّا مطالعات نشاندادهاند که اگر هنگام صحبت، به صورتتان دست بزنید، کمتر قابلاعتماد بنظر میرسید؛ پس آرام بگیرید و دستانتان را از صورتتان دور نگه دارید.
آشنایی راحت و آرام، و حرکات خودمانی و صمیمی، به گفتگویی خوب میانجامد.
قبل از اینکه با کسی برای نخستین بار دیدار کنید، ممکن است افکاری در ذهن داشته باشید، مثلاً: «اگر هیچ وجه مشترکی نداشتهباشیم چه؟» یا «میخواهیم دربارۀ چی صحبت کنیم؟»
خوشبختانه، خواهید فهمید که یک آشنایی راحت و آرام، تنها چیزی است که برای یک گفتگوی خوب لازم است.
آسانترین راه برای معرّفی و آشنایی این است که از یک دوست مشترک بخواهید شما را باهم آشنا کند، یا از کسی که میزبانِ شماست. یا اینکه میتوانید از آنها دربارۀ فلان غریبۀ عجیب و غریب بپرسید تا خودتان راهی برای شروع گفتگو پیدا کنید.
در آخر میتوانید نزدیک غریبه بپلکید و گوش بدهید تا در یک فرصت مناسب بپرید وسط.
یک تکنیک عالی برای این که دیگران را ترغیب کنید تا با شما صحبت کنند، این است که با خودتان یک یخشکن، یا آغازگرِ گفتگو، داشته باشید؛ مثلاً یک ساعت جیبی یا کیفِ قدیمی. این برای دیگران دری باز میکند تا بپرسند: «اینو از کجا گرفتی؟» قبل از این که بفهمید، دارید مثل دوستان صمیمی با هم حرف میزنید.
اگر شما میزبانید، میتوانید کار را آسانتر کنید؛ مثلاً افراد را با هم آشنا کنید و یکیدو خصلتِ جالبِ هرکس را تعریف کنید. اینطوری، افراد فرصت پیدا میکنند تا سؤالاتِ تکمیلی بپرسند و گفتگو روی غلتک بیفتد.
همین که آشنایی صورت گرفت و گفتگو آغاز شد، میتوانید روی رفتار و ژستتان متمرکز شوید.
هیچ کس دوست ندارد در گفتگویی گیرکند که یک نفر دربارۀ ماجرایی کسلکننده و ظاهراً بیپایان، یکریز وِر میزند. برای اینکه مطمئن شوید که چنین چیزی را به دیگران تحمیل نمیکنید، به نحوۀ صحبت کردن و واکنششان توجّه و دقّت کنید. سعی کنید با حس و حال و لحنِ صدای آنها هماهنگ شوید؛ این گونه احتمال خواهد داشت که هرکس به شما توجّه کند و حواسش به شما باشد.
مثلاً اگر لبخند میزنند و جنبوجوش دارند، شما هم چنین کنید. اگر فضا گرفته و عبوس است و افراد به صندلیهاشان تکیه دادهاند، سعی کنید خود را با آن وفق دهید.
هروقت فرصت مناسب یافتید که واردِ گفتگویی شوید، بهترین کار این است که در آنچه میگویید اعتماد بهنفس داشته باشید و با انرژی مثبت درگیر آن شوید. این امر، حتّی از کلماتی که بکار میبرید مهمتر است؛ البته مادام که از اظهار نظرهایی که بیادبانه و ناخوشایندند یا ممکن است گله و زاری محسوب شوند، میپرهیزید، زیرا این موارد موجب تأثیر اوّلیّۀ منفی میشوند.
با گشودنِ درهای گفتگو و ترغیب مردم به حرفزدن، در هنرِ گپزدن تبحّر پیدا کنید.
ممکن است گمان کنید که گپزدن، اتلاف وقت است و کاری بیارزش، امّا این فکر کاملاً غلط است. در کار یا زندگی شخصیتان، گپزدن یعنی تفاوت میانِ دفع کردن یا جلب کردنِ علاقه و توجّهِ افراد.
اگر مهارت گپزدن ندارید، آماده شوید برای سؤالاتی که ناگزیر از شما میپرسند.
وقتی میخواهید با کسی آشنا شوید، چه سؤالاتی همیشه مطرح میشوند؟ احتمالاً سؤالاتی مثلِ «اهل کجایید؟» یا «شغلتون چیه؟»
این سؤالات بخاطر این که خیلی تکراریاند، اغلب جویای جوابهایی ملالآور، خشک و بیروح هستند. پس بجای جوابهای یککلمهای مثل «تهران» یا «بازاریابی»، آماده باشید تا توضیح بدهید. گفتگو را به جریان بیندازید، به این طریق که حکایت یا ماجرایی جالب تعریف کنید که باب موضوع دیگری را باز میکند.
مثلاً اگر اهل واشنگتن دیسی هستید، میتوانید بگویید طرّاح این شهر، همان طرّاح پاریس است. این حرف ممکن است جرقّۀ گفتگویی دربارۀ سفر را بزند.
برگ برندۀ دیگر این است که شنوندۀ خوبی باشید و بدانید چطور طرفتان را به حرف زدن وادارید.
ممکن است متناقض بنظر برسد امّا یکی از بهترین راههایی که مردم فکر کنند شما بسیار خوشصحبتید این است که بسیار کم حرف بزنید و طرفتان را در معرض توجّه قرار دهید. به این طریق، او سخت مشغول حرفزدن میشود و از این که میبیند شما زیاد حرف نمیزنید خوشحال میشود.
روشی متداول برای این که کسی را به ادامۀ حرف زدن وادارید این است که از مکثهایش استفاده کنید و آخرین چیزی را که گفته است، طوری تکرار کنید که باز توپ در زمینش بیفتد. وقتی کسی را ترغیب میکنید که به حرفزدن ادامه دهد، میتوانید بهجایی برسانیدش که از مسائل جالبی پرده بردارد.
راهی آسان برای شهرت و اعتبار یافتن در گفتوگو این است که بدانید در یک جمع، چه کسی سرگذشت جالبی دارد و او را معرّفی کنید. این کار نه تنها جمع را سرگرم میکند، بلکه آن فرد نیز معمولاً قدردانِ فرصتی خواهد بود که به او دادهاید تا بدرخشد.
فقط مطمئن باشید که سرگذشت او، مناسبِ جمع باشد، نه آنکه محرمانه به شما گفته باشد؛ وگرنه این راهکار شدیداً نتیجۀ عکس به بار خواهد آورد.
هروقت صحبت میکنید، از گفتنِ چیزهایی که شما را بد جلوه میدهد نیز باید بپرهیزید. وقتی افراد میخواهند یکدیگر را بهتر بشناسند، اغلب احساس میکنند باید مسئلهای شخصی را اعتراف، یا ضعفی را فاش کنند. اشتباه میکنند. افشای یک راز، روی طرف مقابل این تأثیر را دارد که میخواهد بداند چه چیزهای دیگری را دارید پنهان میکنید؛ مگر این که قبلاً حسابی تحت تأثیر شما قرار گرفته باشد.
تقلید کنید؛ مثل یک دوست صمیمی، همدلانه رفتار کنید تا رابطهای دوستانه بسازید.
به یادداشته باشید که این جزء ذات بشر است: مردم معمولاً کسانی را دوست دارند که با آنها ویژگیهای مشترک دارند. این نکتهای است که میتوانید به نفعِ خود از آن استفاده کنید؛ به این طریق که انگشت بگذارید بر مشترکات خود و طرف مقابل که میخواهید از او تعریف و تمجید کنید.
بهقول معروف، تقلید، صادقانهترین شکلِ تمجید و تحسین است؛ پس از این ترفند استفاده کنید تا با دیگران بهتر کنار بیایید.
چطور حرکت میکنند؟ آهسته و محتاطانه، یا عصبی و پرجستوخیز؟ وقتی حرکات یک نفر را بازتاب میدهید، معمولاً کنارتان احساس راحتی بیشتری دارند، حتّی اگر ندانند دقیقاً چرا.
در مورد زبان هم همینطور است؛ پس سعی کنید کلمات و عبارات مشابهِ آنها را بکار ببرید.
مثلاً، اگر با کسی صحبت میکنید که میگوید برای یک آژانس تبلیغاتی کار میکند، دقّت کنید که از لفظ شرکت یا بنگاه استفاده نکرده است؛ شما هم چنین کنید.
شما میتوانید با استفاده از کلماتی که به علایق او مربوط است، یک قدم پیشتر بردارید. مثلاً اگر به بیسبال علاقه دارد، از «فرارِ چوبزن» استفاده کنید و اگر قایقرانی را دوست دارد، از او در «گروه پاروزنان» استقبلال کنید.
راهی دیگر برای ایجاد رابطهای دوستانه، این است که بجای «اوم» و «اِ» گفتن، از کلمات همدلانه استفاده کنید.
وقتی گفتگو میکنیم، عادت داریم ناخودآگاه با اصوات نامفهومِ یکهجایی پاسخ بدهیم؛ مثل «ها»، «هوم»، «اِ»، فقط برای اینکه نشان بدهیم داریم گوش میدهیم. امّا اگر میخواهید تأثیر خوبی بگذارید، جملات کاملی بکار ببرید که به طرفتان نشان دهد، واقعاً دارید گوش میدهید؛ مثل «کار درستی بود.»، «درک میکنم چرا این کار را کردی.» این کار کمک میکند که مخاطبتان بفهمد واقعاً منظورش را میفهمید.
یک راه عالی دیگر که رابطۀ دوستانه را تقویت میکند و شما را سریعاً از دو آدمِ صرفاً آشنا، به دو دوست نزدیک بدل میکند، بهکار بردنِ دو کلمۀ قدرتمند است: «ما» و «ما را/به ما». اکثر مردم معمولاً از این دو کلمه تنها وقتی استفاده میکنند که راجع به دوستان نزدیکشان حرف میزنند. با کاربرد این دو واژه در مورد کسی که میخواهید به حلقۀ نزدیکان خود بیاوریدش، روندِ شکلگیری دوستی را سرعت میبخشید.
پس بجای این که بگویید: «نظر تو راجع به شهردار جدید چیه؟»، بگویید: «بنظرت کارمون با این شهردار جدید به کجا میرسه؟»
در آخر این که یادبگیرید روی لطیفههای خصوصی کار کنید. این لطیفهها اساسِ هر دوستیِ نزدیک است. اگر میخواهید سریعاً پیوند برقرار کنید، یادتان باشد که چه موقع اشاراتِ خندهدار و خندههای دونفری اتفّاق میافتند؛ آنها را هوشمندانه در وقت مناسب دوباره مطرح کنید. ناگهان میبینید که ماجرای مشترک خاطرهسازی میان شما دو نفر شکل گرفته است!
در تعریف و تمجیدکردن، باریکبین و سریعالعمل باشید امّا زیادهروی نکنید.
تعریف و تمجید خوب است، نه؟ در نظر بله ولی اگر مخاطب فکر کند صادق نیستید، در عمل میتواند نتیجۀ عکس داشته باشد.
بنابراین، عاقلانه است که غیرمستقیم تعریف و تمجید کنید.
یک راه این است که تعریف و تمجید را از طریق یک دوست مشترک، به طرف برسانید. وقتی یک نفر سوم خبر خوب را میرساند، گیرنده و فرستنده هر دو احساس خوبی خواهند داشت.
همچنین اگر کسی نزدیکتان آمد تا لطف و محبّت شخص دیگری را به شما برساند، تا آخر گوش بدهید؛ خواهید فهمید که شنیدنِ خبرِ خوش هم مزایای خود را دارد.
امّا اگر خودتان مستقیماً اظهار لطف و محبّت میکنید، زیادی صریح حرف نزنید. درعوض، میتوانید بصورتی ظاهراً اتّفاقی بیانش کنید. مثلاً میتوانید از کسی بپرسید: «حالت چطوره؟» و سریع و کوتاه نگاهی به او بیندازید، بعد بگویید: «معلومه که حالت خوب بوده»
یا میتوانید تلویحاً نشان دهید که برای طرف احترام قائلید، مثلاً از او بخواهید به شما رستورانی پیشنهاد کند. این کار نشان میدهد که شما سلیقۀ او را قبول دارید.
اگر احساس میکنید باید مستقیمتر و صریحتر باشید، به یاد داشته باشید که یک ستایش و تمجید کوچک، تأثیری بزرگ دارد.
بطور کلّی همه احساس میکنند که کارها را خوب انجام میدهند امّا کارشان عمدتاً نادیده میماند. همین که به کسی بگویید خوب از عهدۀ کاری برآمدهاند، کیفشان را کوک کردهاید!
یادتان باشد که تعریف و تمجید بهتر است بیدرنگ و بلافاصله باشد. بجای اینکه یک هفته صبر کنید، وقتی کسی کار خوبی انجام میدهد، همان موقع از او تعریف کنید.
تمجیدِ بلافاصله، بخصوص وقتی خوب است که کسی تازه سخنرانی کرده باشد؛ زیرا حرف زدن در جمع برای بیشتر مردم دشوار است. حتّی اگر دارید مبالغه میکنید، برای همکارتان ارزش دارد که به او بگویید خیلی خوب سخنرانی کرده است.
امّا از نزدیکان و عزیزانتان میتوانید صریحتر تعریف و تمجید کنید.
اگر میخواهید از یک آدمِ خاص در زندگیتان حسابی تمجید کنید، روی یک صفتِ معیّن که واقعاً تحسین میکنید، انگشت بگذارید. مثلاً ظاهرِ شیک و جذّابش، یا پشتکار حیرتانگیرش، و یا زیبایی معصومانهاش؛ اگر صادقانه و صمیمانه تعریف کنید، مطمئنّاً به دلش مینشیند.
همیشه در روابطتان ملاحظهکار باشید، به ویژه وقتی پای تمجیدکردن و تحسینشدن در میان است.
تا اینجا مطالبی مقدّماتی گفتهایم دربارۀ اینکه چگونه با افراد حرف بزنیم و نظر مثبتشان را به خود جلب کنیم. حالا نگاهی میاندازیم به چند ترفند حرفهای که باید در روابط میانفردی شما اولویت داشته باشند.
یک راه آسان برای بهبود روابطتان این است که ملاحظهکارتر باشید.
اوّل از همه درک کنید که آدمها گاهی نیاز دارند خودشان را خالی کنند، بخصوص بعد از یک روز سخت. صبور باشید، بگذارید غُر بزنند و خود را خالی کنند، نشان دهید که با آنها همدلید. این کمکشان میکند که آرام شوند. وقتی آرام شدند، میتوانید گفتگو را به آنچه در ذهنتان است بکشانید.
ثانیاً هیچ وقت گفتگو را مبهم و معلّق رها نکنید.
فرض کنید دوستتان رسیده است وسط یک داستانِ جالب که پیشخدمت حرف او را قطع میکند تا سفارشتان را بگیرد. فراموش نکنید وقتی که این مزاحمت برطرف شد، دنبالۀ حرف دوستتان را بگیرید.
نکتۀ سوم این که گاهی بهتر است بعضی چیزها ناگفته بماند.
هرکس لحظاتی دارد که امیدوار است کسی متوجّهش نشود، مثلاً وقتی همراهِ کسی دیگر هستید، ممکن است او عملکرد زیستی و بدبو و معذّبکنندهای را در بدن خود تجربه میکند. امّا این لزوماً به این معنا نیست که شما یا هرکس دیگری، مجبورید به آن اعتراف کنید. رفتار ملاحظهکارانه این است که گفتگو را ادامه دهید، انگار که چیزی رخ نداده است. مطمئن باشید که دوستتان هم از این بابت خیلی سپاسگزار خواهد بود.
آخرین شکلِ رفتار ملاحظهکارانه، تکمیلِ هنرِ کمککردن است.
حتماً میدانید چه احساس خوبی است وقتی به کسی کمک میکنید، نه؟ امّا اگر کسی از شما بخواهد، آب دستتان است زمین بگذارید و همین الآن به او کمک کنید، قصیه فرق میکند؛ او دیگر بیادب است. پس شما هم این اشتباه را نکنید.
به همین ترتیب، اگر به کسی کمکی میکنید، فوراً از او کمکی در عوض نخواهید. بگذارید زمان بگذرد تا او فکر کند یا بفهمد که شما از سر دوستی به او کمک کردید. بعدها خواستهتان را مطرح کنید.
در آخر، بدانید که همۀ ما حسابِ کارهایی که برای دوستان و همکارانمان میکنیم را داریم؛ پس حتماً قدردان و سپاسگزار کسانی باشید که پیوسته هوایتان را دارند.
برای موفّقیّتِ کاری، باید حرفهای بنظر برسید.
اگر کارمندی بلندپروازید، احتمالاً مترصّد راههایی هستید تا رئیستان را تحت تأثیر قرار دهید و در شغلتان سریع پیشرفت کنید. تاکتیکِ کلیدی این است که همیشه حرفهای بنظر برسید.
اوّل از همه اینکه وقتی با رئیستان قدم میزنید، بروید سر اصل مطلب و صریح باشید. افراد مهم وقتِ حاشیهرفتن ندارند.
مهمتر این است که سعی کنید تمرکز مخاطبتان را روی موضوع نگهدارید. شروع کردن جملات با «شما»، شنونده را وادار میکند که به کلمات بعدی توجّه بیشتری نشان دهد.
همانطور که در نظر میگیرید چطور خبری را به کسی برسانید، به این نیز فکر کنید که واکنشِ شنوندۀ شما احتمالاً چه خواهد بود. سعی کنید انتظار آن را داشته باشید. مثلاً اگر فکر میکنید از شنیدن این خبر شاد میشود، با خنده آن را بگویید؛ اگر خبر ناامیدکنندهای است، با آهی همدلانه.
به این هم فکر کنید که مخاطب احتمالاً به چه چیزهایی علاقهمند است. اگر قرار است اربابرجوعی احتمالی را ببینید، صرفاً عنوانِ شغلتان را به او نگویید؛ بگویید برای مردم چه میکنید. اگر حسابدارید، بگویید: «امور مالی مردم را تنظیم میکنم و راههای تازهای پیدا میکنم تا مردم بتوانند پول پسانداز کنند.» اگر آرایشگرید، بگویید که چطور شغلتان به شما فرصت میدهد تا «بهترین مدلی را که به صورت و سیرتِ مشتری بیاید، پیدا کنید.»
امّا مثل هر ارتباطی، اینجا هم حرفهای بنظر رسیدن، مشکلات زیادی دارد. متداولترینِ آنها در زیر آمده است.
اوّل از همه، اگر فهمیدید که با کسی وجه مشترکی دارید، واکنشی شدید نشان ندهید، مثلاً ناگهان نگویید: «وای، من هم همینطور!» واکنش حرفهای این است که آرام بمانید و بگذارید این وجوه مشترک، بطور طبیعی درطولِ گفتگو آشکار شوند. طرف مقابل، ناچار تحت تأثیر رفتار آرام شما قرار خواهد گرفت.
ثانیاً باید از کلیشهها به هرقمیتی که شده بپرهیزید.
ثالثاً از مردم نپرسید: «شغلتون چیه؟». بجایش چیزی بپرسید مثل این: «وقتتونو بیشتر چطوری میگذرونین؟» بسیاری از مردم دوست ندارند از مشاغل روزانهشان حرف بزنند، بلکه ترجیح میدهند از عشق و اشتیاق خود صحبت کنند.
در آخر اینکه حرفهایها، دیگران را مسخره یا ناراحت نمیکنند یا به قیمت آبروی کسی شوخی نمیکنند.
صادق باشید و شغلتان را از اوقات فراغتتان جدا کنید، تا آن را حفظ کنید.
از نردبان ترقّی بالارفتن، به حدّ کافی دشوار است، امّا وقتی به بالای نردبان رسیدید، چالش تازهای هست: مراقب باشید به زمین نیفتید.
یک توصیۀ عالی به رؤسا این است که کارشان را از اوقات شخصیشان جدا نگه دارند.
حتّی اگر سرکار ناهار میخورید، تا وقتی دسرتان را تمام نکردهاید، دربارۀ کار حرف نزنید، بخصوص اگر موضوع صحبتتان خیلی جدّی است. هرچه باشد، هیچ کس دوست ندارد، گفتگوهای ناخوشایند کاری، اشتهایش را کور کند.
در مهمانیها هم همینطور. مهمانیها موقعیتی مناسبند برای ایجادِ ارتباطات جدید؛ به همین دلیل، بحثهای جدّیِ کاری، اهمّیّت کمتری دارند. پس زیاد جدّی نگیرید و برای بحثهای کاری، وقت جداگانهای بگذارید.
هرگاه، زمان مناسبی برای گفتگوهای شغلی پیدا کردید، بخاطر داشته باشید که وقتی میخواهید شغلتان را معرّفی کنید، همواره صادق باشید.
اکثر مردم عادت دارند که وقتی مشتریان را میبینند، راجع به این صحبت کنند که مشتری چطور سود میکند، و حرفی از سود و منفعت خود نمیزنند. این کار اشتباه است. هرچند شاید فکر کنید که مؤدّبانه است، امّا ممکن است فریبکارانه بنظر برسد. در عوض، شفّاف و رُک توضیح بدهید که چگونه هم مشتری و هم خود شما سود میکنید. اینطوری، فکر نمیکنند که دارید فریبشان میدهید.
از اشتباه کردن هم نترسید. بعضی کسبوکارها واقعاً دوست دارند خرابکاری کنند، چون به مشتری این امکان را میدهد که خرابکاری آنها را جبران کند. از این طریق مشتری را تحت تأثیر قرار میدهند.
پس اگر اشتباهی کردید، مثلاً محصول اشتباهی برای کسی فرستادید، از او عذر بخواهید وحتّی بیشتر: کاری کنید که حسننیّت شما را نشان بدهد؛ مثلاً یک کارت هدیه به او بدهید یا برای خریدِ بعدیاش، تحویلِ رایگان عرضه کنید. از این راه، احتمالاً مشتری را نگه میدارید و او نیز ممکن است اینجا و آنجا بگوید که چقدر خدمات شما عالیست.
توصیۀ آخر این است که همیشه اوّلین کسی باشید که کف میزند یا صحبت میکند. این کار بر دیگران تأثیر میگذارد.
اوّلین قدم را رهبران برمیدارند، درست است؟ صبر نمیکنند تا دیگران به آنها بگویند چه کار کنند. پس در سناریوهای گروهی میتوانید با ظرافت، نقشِ یک رهبر را بازی کنید: اوّلین نفر باشید که کف میزند و تحسین میکند یا پیشنهادی میدهد.
زمینهسازی برای جلسات، به درد میخورد.
اگر میخواهید بخت خود را برای داشتنِ یک جلسۀ موفّقیتآمیز با کسی که نمیشناسید، بالا ببرید، کمی زمینهسازی بهدردتان خواهد خورد.
اوّل از همه مطمئن باشید که همیشه مناسبترین حرف را خواهید زد.
مطالعات نشان دادهاند که افرادی که دایرۀ لغاتشان وسیعتر و عمیقتر است، باهوشتر و خلّاقتر بنظر میرسند. پس کافی است که دنبالِ بعضی از کلمات پرکاربرد خود در لغتنامه بگردید و معادل آنها را پیدا کنید و بکار ببرید. اینطور به قضیه نگاه کنید: اگر دو ماه، روزانه یک کلمۀ جدید پیدا کنید، خیلی زود شما را بعنوان شخصی باهوش و خلّاق و بلیغ خواهند شناخت.
چند نقلقولِ مرتبط با موضوع نیز همیشه دمِدست داشته باشید تا خردمند بنظر برسید. هروقت با نقلقولی مناسب برخورد میکنید، یادداشتش کنید و پیوسته مرورش کنید تا از حفظ شوید. به زودی میبینید که وقتی در یک موقعیت مناسب، آن را بکار میبرید، همه را مات و مبهوت میکنید.
زمینهسازی، بخصوص وقتی مفید است که متمرکز شوید روی افرادی که قرار است ملاقاتشان کنید.
مثلاً اگر قرار است در یک کنفرانس تجاری شرکت کنید، نگاهی به مجلّات و اینترنت بیندازید و زبان و اصطلاحاتِ کاریتان را یک دور مرور کنید؛ وقتی داغترین مسایل روز را بدانید، میتوانید دیگران را تحت تأثیر قرار دهید.
وقتی معلومات شما «خودی» تلقّی شود، امکانش بیشتر است که در حلقۀ صمیمی و مخفیِ روابط، شما را بپذیرند، یا در قیاس با یک غریبه، با احترام بیشتری با شما رفتار کنند.
وقتی هم که میخواهید چیزِ گرانقمیتی مثل ماشین بخرید، اگر زبان حرفهای و جزئیاتِ مربوط به عملکرد اجزاء ماشین را بدانید، احتمالش بیشتر است که فروشنده چیزهای بهتری به شما عرضه کند.
اگر گردشگرید یا به مسافرت کاری رفتهاید نیز همینطور است. آشنایی با اهالی بومی و تاریخ آنان، به این معناست که کمتر ممکن است گاف بدهید یا معذّب و دستپاجه شوید.
بیچاره یک تاجر، این نکته را به قیمتی گزاف یاد گرفت. نزدیک بود که در برزیل معامله را تمام کند که انگشت شستش را به نشانۀ «OK» بالا برد. نمیدانست که در برزیل، معنای دیگری دارد و خیلی بیادبانه است. این اطّلاعات ممکن است در کتابچۀ راهنمای سفر شما نباشد، امّا نشان میدهد که که چطور تصوّر نادرست دربارۀ مسائل، میتواند همهچیز را به هم بریزد.
مهارتهای تلفنیِ اثرگذار میتواند فقدانِ نشانههای بصری را جبران کند.
در نظر خیلی از مردم، تلفنی صحبت کردن بهترین راهِ گفتگو نیست. برخی از مطالعات نشان دادهاند که مردم سیدرصدِ نیروی صدایشان را پشت تلفن از دست میدهند.
اینجا چند تکنیک به شما یادمیدهیم تا با استفاده از آنها، پشت تلفن، گوشتان پر از طنینِ تحسین و تمجید باشد.
وقتی به تماسی تلفنی جواب میدهید، قاطع و صریح باشید. وقتی طرف، خود را معرّفی میکند، طوری سلام و احوالپرسی کنید که انگار دوستی قدیمی است که مدّتها از او خبر نداشتهاید. اینطوری، احساسی گرم و صمیمانه خواهد داشت و شما هم فرصتِ یک شروعِ عالی را خواهید یافت.
همواره به یادداشته باشید که پشت تلفن، افراد نمیتوانند حالات چهرۀ شما، زبان بدنتان، و یا حرکات دستتان را ببینند، پس بر شماست که اطّلاعات بصری را به نشانههای زبانی ترجمه کنید؛ یعنی بجای سرتکان دادن، حتماً بگویید: «آهان»، «خوشحالم که اینو میشنوم»، یا «لطفاً ادامه بده»، اینطوری آنها میفهمند که در ذهنتان چه میگذرد و حواستان کاملاً به گفتگو هست.
نکتۀ مهمتر این است که مردم معمولاً وقتی اسم خودشان را میشنوند، سرحال میآیند؛ پس میتوانید بیشتر از حدّ معمول، اسمِ طرف را بگویید تا توجّه او را جلب و حفظ کنید. امّا مراقب باشید این تکنیک را در گفتگوهای رودررو کمتر بکار ببرید، چون ممکن است طرف فکر کند که میخواهید خوشخدمتی کنید.
ضرری ندارد که وقتی میخواهید پشت تلفن به امور کاری برسید، از طرف مقابل بپرسید که آیا برای گفتگو وقت مناسبی است یا نه، و فقط درصورتی که مطمئن شُدید او وقت دارد، گفتگو را ادامه دهید.
غیرمعمول نیست که یک نفر، دستیاری یکدنده و لجباز داشته باشد که شما با او سر و کار پیدا کنید. در برخورد با اینجور افراد، بجای این که بگویید میخواهید با خانم اسمیت صحبت کنید، فقط بگویید: « ایشون امروز هستن؟» این جمله تلویحاً نشان میدهد که شما با خانم اسمیت آشنایی دارید و دوستی صمیمی هستید که حق دارید در لیست تماسها در اولویت قرار بگیرید.
امّا اگر شما مسئول بازرسی و تحقیق هستید، راهی هست که بتوانید ردشدنِ تماسِ فرد را برایش آسانتر و قابلتحملتر کنید. به کارمندتان بسپرید تا بگوید همینالآن وصل میکنند. بعد از این که مدّت کوتاهی روی هُلد نگهش داشتید، به کارمندتان بسپرید که عذرخواهی کند و به او اطلاع دهد که شما فعلاً دردسترس نیستید. اینطوری افراد ماجرا را کمتر به خود میگیرند و کمتر ناراحت میشوند.
با این نکات، بیشترین بهره را از هر گفتگوی تلفنی خواهید برد.
قوی وارد شوید و ابتکارعمل را به دست بگیرید تا از هر مهمانی بیشترین بهره را ببرید.
بسیاری از مردم به مهمانی میروند فقط برای این که خوش باشند. ایرادی ندارد امّا میتوانید کمی بلندپروازتر باشد. راهکارهایی به شما یادمیدهیم تا بتوانید در حضور افراد ذینفوذ، آنها را تحت تأثیر قرار دهید.
اینجا هم تأثیر اولّیّه از همه مهمتر است.
حتماً شنیدهاید که پاپاستارها، باشکوه به صحنه وارد میشوند، نه؟ اگر بدانید چطور وارد شوید و زمینهچینی کنید، میتوانید مثل یک آهنربا، تمامِ نگاهها را به خود جلب کنید.
شگردِ یک ورود نمایشی، ساده است: پیش از ورود، دمِدر مکث کنید و نگاهی به اتاق بیندازید. وقتی محل را بررسی و تأیید کردید، لبخند بزنید و وارد شوید. این ورود نمایشی حتماً حضّار را تحت تأثیر قرار میدهد. همین که داخل رفتید، باید ابتکار عمل را دست بگیرید و بیدرنگ به سمت جالبترین آدمِ حاضر در اتاق بروید. اگر یک گوشه بایستید تا کسی سراغتان بیاید، احتمالاً یک زنِ خجالتی گیرتان میآید و شانس کمی خواهید داشت تا با آن افراد ذینفوذ دیدار کنید.
همین که توجّه کاملِ کسی را جلب کردید، وقت آن است که چیزهایی را که تا اینجا آموختهاید، بهکار بگیرید؛ امّا یک توصیۀ اضافی:
حواستان به دستانتان باشد؛ از حرکاتی که ناخودآگاه تهدیدآمیز بنظر میرسند بپرهیزید، مثلِ نشان دادنِ برآمدگیهای بندِ انگشتان یا پشت دست. درعوض، حالتی گشوده و دلپذیر به بدنتان بگیرید که کف دستتان روبه بیرون باشد.
یادتان باشد که گوش کنید و از آنچه دیگری میگوید یادداشت ذهنی بردارید، چون ممکن است بعداً بهدرد بخورد؛ مثلاً جزئیات شخصیای که فاش میکند یا چیزهای دیگری که ظاهراً برایش اهمیت دارد. وقتی یکی از این جزئیات را در دیدار بعدی دوباره مطرح میکنید، مطمئن باشید تأثیر چشمگیری خواهید گذاشت.
- ۹۸/۰۵/۱۹