ساجد

ساجد

انسان کامل

پنجشنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۵، ۰۸:۲۴ ب.ظ

 

بسمه الله الرحمن الرحیم

الحمد رب العالمین , باری الخالق اجمعین و صلاه و سلام علی عبدالله و رسوله و جبیه و حافظه و سبیه و مبلغ رساله سیدنا زبینا و مولانا ابن القاسم محمد و الله الطیبین الطاهرین المعصومین

و اذا بتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انی جاعلک لبناس

اماماً قال و من ذریتی قال لا ینال عهدی الظالمین

          موضوع بحث انسان کامل از دیدگاه اسلام است . انسان مانند بسیاری از چیزهای دیگر کامل و غیر کامل دارد و بلکه معیوب و سالم دارد و انسان سالم هم دوقسم است : انسان سالم کامل و انسان سالم غیر کامل . شناختن انسان کامل یا انسان نمونه ازدیدگاه اسلام از آن نظر برای ما مسلمین واجب است که حکم مدل و الگو و حکم سرمشق را دارد اگر ما انسان کامل اسلام رانشناسیم قطعاً نمی توانیم یک مسلمان تمام و یا کامل باشیم .

 راههای شناخت انسان کامل از نظر اسلام  :

شناخت انسان کامل از نظر اسلام دو راه دارد : یک راه این است که ببنیم قرآن در درجه اول و سنت در درجه دوم انسان کامل را چگونه توصیف کرده است . مسلمان کامل یعنی انسانی که در اسلام به کمال رسیده باشد و مومن کامل یعنی انسانی که در پرتو ایمان به کمال رسیده باشد . باید ببینیم قرآن یا سنت انسان کامل را به چه مشخصاتی بیان کرده اند و چه خطوطی برای انسان کامل کشیده اند . راه دوم شناخت انسان کامل از راه بیانها نیست که ببنیم در قرآن وسنت چه آمده است بلکه از این راه است که افرادی عینی را بشناسیم که مطمئن هستیم آنها آنچنان که اسلام و قرآن می خواهد ساخته شده اند ووجود عینی انسانهای کامل اسلامی هستند . پیغمبر اکرم (ص) و حضرت علی (ع) نمونه ای ازانسانهای کامل هستند . شناخت علی شناخت انسان کامل اسلام است اما شناخت علی نه شناخت شناسنامه ای علی شناخت علی یعنی شناخت شخصیت علی نه شخص علی درهر حدی که شخصیت جامع علی (ع) را بشناسیم انسان کامل اسلام را شناخته ایم .

شیعه یعنی کسی که علی را مشایعت می کند یعنی انسان با لفظ شیعه نمی شود با مشایعت است که انسان شیعه می شود مشایعت یعنی همراهی شیعه علی یعنی مشایعت کننده عملی علی .

اگر انسان کامل اسلام را از راه بیان قرآن و سنت و از راه شناخت پرورده های کامل قرآن نشناسیم نمی توانیم راهی را که اسلام معین کرده برویم و یک مسلمان واقعی و درست شویم و همچنین جامعه ما نمی تواند یک جامعه اسلامی باشد .

فرق کمال و تمام :

       در زبان عربی دو کلمه وجوددارد که نزدیک به یکدیگر ولی از لحاظ معنی ضد یکدیگرند یکی از دو کلمه «کمال » و دیگری « تمام » است .  در قرآن آمده است : « الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی : امروز دین شما را برایتان کامل نمودم و نعمت خود را بر شما تمام کردم . کمال در جهت عمودی بیان  می کنند وتمام را در جهت افقی وقتی شی درجهت افقی به نهایت خود برسد میگویند تمام شد و زمانی که در جهت عمودی بالا برود میگویند کمال یافت . پس یک انسان تمام داریم و یک انسان نیمه تمام . انسان تمام می تواند کامل باشد تا به حد نهایی که انسان از آن بالاتر وجود ندارد برسد  و او را انسان کامل کامل که حد اعلای انسان است بنامیم .

تعبیر انسان کامل :

      اولین کسی  که در مورد انسان تعبیر انسان کامل را مطرح کرد عارف معروف محی الدینعربی اندلس طائی است  محی الدین عربی پدر عرفان اسلامی است . مولوی یکی از شاعران مکتب محی الدین است . محی الدین مرد عربی نژاد از اولاد حاتم طائی و اهل اندلس ( اسپانیا امروز ) بود . همه مسافرتهای او در کشورهای اسلامی بود و در شام ازدنیا رفت . اینکه عرفان اسلامی به صورت علمی آنهم علم بسیار غامض در آمده است محصول کار محی الدین و شروح صدرالدین قزنوی ( از شاگردان محی الدین ) است . افکار محی الدین به وسیله صدرالدین فزنوی به مولوی انتقال یافت .

 

عیبهای جسمی وروانی :

        انسان دو چیز دارد : « شخص » دارد و « شخصیتی » تنی دارد و روحی ، جسمی دارد وروانی ، حساب روان از حساب جسم جداست . کسانی که منکر اصالت روح هستند و تمام خواص روحی را اثر مستقیم بلاواسطه سلسله اعصاب انسان می دانند اساساً حکمی ندارد همه چیز تابع جسم است ازنظر اینها اگر روان بیمار باشد حتماً جسم بیمار بوده که روان بیمار است . علم امروز به آدم کم عقده روانی دارد بیمار میگویند یعنی در دستگاه روانی او اختلال پیدا شده است . بدون اینکه اختلالی در دستگاه جسمی او پدید امده باشد و لهذا این نوع بیماریها را از راه جسم نمی توان درمان کرد . مثل کسی که دارای عقده روانی « تکبر » است . امروز ثابت شده که تکبر واقعاً بیماری است .

       گاهی نیز بیماری جسمی از راه روانی معالجه می شود وگاهی نیز بیماری روانی از راه جسم معالجه می شود . النفس و البدن یتعاکسان ایجاباً و اتمدادا : بدن در روان اثر میگذارد و روان در بدن و بدن کار مستقل از روان انجام می دهد و روان هم کار مستقل .

      درجایی دیگر قرآن می فرماید : فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا : در دل و روحشان بیماری است قلب در قرآن همان روح و روان انسان است . ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمه للمومنین : ما قرآن را برای شفا و رحمت ، برای مومنین فرستادیم قرآن شفای مومنین است .

امیر المومنین می فرماید : الا و ان من البلاء الفاقه از جمله بلا یا و شداید فقر است . و اشد من الناقه مرض البدن و از فقر بدتر مریضی بدن است و اشد من مرض البدن مرض القلب و از بیماری تن بدتر و شدیدتر بیماری دل وقلب انسان است .

آفات روح انسان :

از نظر روانشناسی محرومیتها منشأ بیماریهای روانی میشود یعنی منشأ بسیاری از عقده های روانی و بیماریهای روانی انسان ، احساس مغبونیتها و محرومیتهاست . آدم حسود وقتی خیر و نعمتی را در دیگران می بیند همه آرزویش این است که از اوسلب نعمت شود درباره خودش فکر نمی کند . انسان سالم غبطه دارد نه حسد . اگر یک انسان همیشه در فکر این باشد که خودش جلو بیفتد سالم است این دلیل بر عیب نیست اما اگر کسی همیشه در این اندیشه باشد که دیگری عقب بیفتد بیماری است مریض است .

 

انسان مسخ شده :

شنیده اید که می گویند در میان امم سالفه مردمی بودند که در اثر اینکه مرتکب گناهان زیاد شدند مورد نفرین پیغمبر زمان خود واقع و مسخ شدند یعنی به یک حیوان تبدیل شدند مثلاً به میمون ، گرگ و . . . این را مسخ می گویند . اگر انسان از نظر جسمی مسخ نشود تبدیل به یک حیوان نشود به طور یقین ازنظر روحی و معنوی ممکن است مسخ شود یعنی تبدیل به یک حیوان شود . قرآن از « بل هم اضل » یعنی از مردمی که از چهارپا هم پست تر هستند جسم خوک با روح آن تناسب دارد وانسان ممکن است تمام خصلتهایش خوک باشد اگر انسانی اینگونه باشد از انسانیت مسلخ شده و در معنی و باطن و نزد چشم حقیقت بین و در ملکوتواقعا یک خوک است . شخصی می گویند : با امام زین العادین (ع) در صحرای عرفات بودیم از آن بالا نگاه کردم دیدم صحرا از حاجی موج می زند به امام عرض کردم مااکثر الحجیج امام فرمود : ما اکثر الفجیج و اقل الحجیج چقدر فریاد زیاد است و چقدر حاجی کم است آن شخص میگوید من نمیدانم امام چه کردو چه چشمی را در من بینا کرد وقتی به من گفت حالا نگاه کن دیدم صحرایی است پر از حیوان یک باغ وحش کامل که فقط یک عده انسان هم در لابه لای این حیوانها دارند حرکت می کنند . در سوره مبارکه نباء می خوانیم : یوم ینفخ فی الصور فتأتون افواجا و فتحت المساء و فکانت ابوابا و سیرت الجبال فکانت سرابا در روز قیامت مردم گروه گروه مبعوث و محشور می شدند که فقط یک گروه از مردم به صورت انسان محشور می شوند و یا در جایی دیگر می فرماید یحشر الناس علی نیانتهم : مردم در قیامت مطابق منویات و مقاصد و خواسته ها و مطابق خصلتها و صفات واقعی شان محشور        می شوند .

قران به موجودهایی که در دنیا پول جزء وجودشان شده و غیر از پرستش این فلز « پول »کار دیگری نداشته اند می گویند همین پولها او را در آن دنیا داغ می کنند آتشهای جهنم او هستند .

 

علت تفاوت کمال در انسان با سایر موجودات :

    کامل درهر موجودی با موجود دیگر متفاوت است مثلا انسان کامل غیر ازفرشته کامل است .  در حدیث آمد که خلایق مجدی خلق عالم راسه گانه آفرید یک گروه از نور مطلق آفریده شده اند و گروه دیگر حیوانات است از خشم وشهوت آفریده شده اند و خدا انسان را مرکب آفرید . تفاوت انسان با فرشته به دلیل همان ترکیب ذاتش است که در قرآن آمده است انا خلقنا الانسان من نطفه امتاج نبتلیه ما انسان را از نطفه آفریدیم که در آن مخلوطهای زیادی وجوددارد انسان را از نطفه ای که مجموعی از شجها یعنی استعدادهای گوناگون و ترکیبات گوناگون است خلق کردیم و به همین دلیل اورا درمعرض امتحان قرار دادیم ولی موجودهای دیگر چنین شایستگی را ندارند .  بنابراین از این بیان قرآن معلوم می شود که «کامل انسان » امشاج بودن با « کامل فرشته » فرق می کند .


لزوم هماهنگی در رشد ارزشها :

      کمال انسان در تعادل و توازن است انسانی کامل است که به سوی یک استعداد گرایش پیدا نکند و استعدادهای دیگرش را محمل و معطل نگذارد و همه را در یک وضع متعادل و متوازن همراه هم رشد دهد مقصود از هماهنگی در اینجا این است که در عین اینکه همه استعدادهای انسان رشد می کند رشدش رشد هماهنگ باشد علی (ع) انسان کامل  است برای اینکه « همه ارزشهای انسانی » و به طور هماهنگ در او رشدکرده یعنی هر سه شرط مذکر را دارا است .

     روح انسان دائماً در حال جذر و مد است از این طرف و آن طرف کشیده میشود جامعه هانیز گاهی به این طرف و آن طرف کشیده می شوند البته منشاء کشیده شدن جامعه ها ممکن است افراد یا جریانهای دیگری باشد مثلاً جامعه ها از راه گرایش صددرصد به باطل کشیده نمی شوند بلکه از راه افراط یک حق به فساد کشیده می شوند انسانها نیز مثل جامعه هستند گاهی یک گرایش در آنها رشد کرده و گرایشهای دیگر به حد کافی رشد نمی کنند و انسان کامل انسانی است که همه گرایشها در آن رشد کند .

 

نمونه هایی از افراط در رشد یک ارزش خاص :

1- عبادت :

       عبادت یک ارزش واقعی است ولی اگر مراقبت نشود جامعه به حد افراط به سوی این ارزش کشیده میشود یعنی اسلام فقط می شود عبادت کردن به مسجد رفتن ، نماز خواندن ، روزه گرفتن ، غسل کردن و . . . اگر جامعه در این مسیر به حد افراط برود همه ارزشهای دیگر آن محو می شود . به پیغمبر اکرم (ص) خبر دادند که عده ای از اصحاب غرق درعبادت شده اند ناراحت و عصبانی به مسجد رفتند و فریاد کشیدند : ما بال اقوام چه می شود گرودهمایی را شنیده ام چنین افرادی درامت من پیدا شده اند من که پیغمبر شما هستم این طور نیستم همه شب تا صبح را عبادت نمی کنم قسمتی را استراحت می کنم قسمتی را کار می کنم و همه روزها روزه نمی گیرم کسانی که این کارها را پیش گرفته انداز سنت من خارجند .

2- خدمت به خلق :

      یکی از ارزشهای قاطع و مسلم انسان که اسلام آن را صد درصد تائید می کند و واقعاً ارزش انسانی است خدمتگزار خلق خدا بودن است . بعضی فکر می کنند شکم خلق خدا را سیر کنند و تنشان را بپوشانند تازه به خلق خدا خدمت کرده اند در صورتی که به یک حیوان خدمت کردهاند چون این امیال حیوانی است خدمت به انسان ارزش والایی است ولی انسان به شرط انسانیت علاوه بر خدمت به جسم انسان باید روح آن نیز خدمت کند . پس اینکه انسانیت یعنی خدمت به خلق وهیچ ارزش دیگری ندارد باز یک نوع افراط است .

3- آزادی

       آزادی دیگر از بزرگترین و عالیترین ارزشهای انسانی است و به تعبیر دیگر جزء معنویات انسان است و معنویات یعنی چیزهایی که مافوق حد حیوانیت است بعضی افراد می گویند بشریت و بشر یعنی آزادی و غیراز آزادی ارزش دیگری وجود ندارد یعنی می خواهند تمام ارزشها را در یک ارزش که نامش آزادی است محو کنند مثل ارزش عدالت ، ارزش حکمت ، ارزش عرفان را فراموش کرده اند .

 

4- عشق :

       گاهی عشق مثل آنچه که د رعرفان و تصوف و در غزلیات عرفانی ماهست تنها ارزش انسانی میشود

 فرشته عشق نداند که چیست قصه مخوان بخواه جام وگلابی به خاک آدم ریز عرفا که گرایششان به ارزش عشق است اصلاً گرایش ضد عقل دارند و رسماً با عقل مبارزه می کنند حافظ می گویند

 صوفــی از پرتونـی راز نهانـی دانـست                  گوهر هر کس از این لعل توانی دانست

شرح مجموعه گل مرغ صحر داند و بس                که نه هر کو ورقی خواند معانی دانست

    می خواهد بگوید فقط و فقط عارف با مرکب عشق به عرفان حق میرسد پس از نظراینها اساساً انسان در انسانیت عبارت از عشق می شود و عقل به دلیل اینکه عقال و پایبند است به کلی محکوم می شود .

اوصاف حضرت علی (ع)  :

      وقتی شب می شود و خلوت شب فرا میرسد هیچ عارفی به پای او نمی رسد آن روح عبادت که جذب شدن و کشیدن شدن به سوی حق و پرواز به سوی خداست با شدت در او رخ می دهد مثل آن حالتی که انسان در مطلبی داغ می شود  علی در حالت عبادت آنچنان گرم می شود و آن عشق الهی چنان شعله ور می شود که اصلاً گویی در این عالم نیست خود حضرت علی (ع) این گروه از آدمها را این چنین تعریف میکند : با مردمند و با مردم نیستند در حالی که با مردند روحشان به عالیترین مقامها وابسته است در حال عبادت تیر را از بدنش بیرون می آورند ولی او آنچنان مجذوب حق و عبادت است که متوجه نیمیشود حس نمیکند . آنچنان در محراب عبادت می گرید و به خودمی پیچد که نظیرش را کسی ندیده است . درباره حضرت علی گفته اند : در محراب عبادت بسیارگریان و در میدان نبرد بسیار خندان است . قرآن اینچنین انسانی را می خواهند : ان ناشئه اللیل هی اشد و طا و قاوم قبلا ان لک فی النهار سبحا طویلا : شب را برای عبادت بگذار و روز را برای شناوری در زندگی و اجتماع . علی  (ع) گویی یک شخصیت روز و یک شخصیت دیگری در شب داشت . حافظ می فرماید :

روز در کسب هنرکـــوش که می خـــوردن روز                 دل چون آیینه در زنگ ظلام اندازد

آن زمان وقت می صفح فروغ است که شب                 گرد خرگاه افق پرده شام انـــدازد

 

درد انسان ازدیدگاه های مختلف :

     می دانیم که درباره حقیقت وماهیت انسان اختلاف نظرهایی وجود دارد به طور کلی دو نظر به اساسی در مقابل یکدیگر قرار گرفته اند : نظریه « روحیون » و نظریه « مادیون »

بر اساس نظریه روحیون انسان حقیقتی است مرکب از جسم وروان و روان انسان جاویدان است وبا مردن اوفانی نمی شود . نظریه دوم این است که انسان جز همین ماشین بدن چیز دیگری نیست و با مردن به کلی نیست و نابود می شود و متلاشی می شود بدن یعنی متلاشی شدن شخصیت انسان . درباره یک مسئله دیگر هیچگونه اختلاف نظری نیست و آن این است که یک سلسله اموروجود دارند که در عین اینکه از جنس  ماده و مادیات نیستند و میشودآنها رامعنویات گذاشت به انسان ارزش و شخصیت میدهد انسان بودن انسان به این امور است یعنی اگر این معانی رااز انسان بگیرند هیچ فرقی با حیوان ندارد . سعدی  می گوید :

تن آدمی شریـــــف است به جــان آدمیـــت       نه همین لباس زیباست نشان آدمیت

اگر آدمی به چشم است و زبان و گوش و بینی        چه میان نقش دیوار و میان ادمیـــت

      آدم بودن یک سلسله صفات و اخلاق ومعانی ای است که انسان به موجب آن ها انسان می شود و ارزش و شخصیت پیدا می کند و ارزشهای انسانی نامیده میشود . انحرافاتی که برای فرد و جامعه پیدا می شود دو نوع است یکی خرافاتی است که ضد ارزشها در مقابل ارزشها ایستادگی می کند مثل آنچه که ظلم در مقابل عدل یاخداشناسی و بی بند وباری در مقابل عبادت و خداپرستی می ایستد بیشتر انحرافات بشر به این صورت است که همانطور که دریا جزومد دارد گاهی یک ارزش از ارزشهای بشر رشد سرطان مانندی می کند بطوریکه ارزشهای دیگر را محو می کند . مثلاً گاهی می بینیم یک فرد در جامعه آنچنان به زهدگرایش پیدا می کند و در زهد محو میشود که همه چیز برای او می شود « زهد » انسانی که فقط یک عضوش مثلاً بینی اش رشد می کند و عضوهای دیگر از رشد باز می مانند .

 

درد وفوائد آن  :

     معیار اصلی انسانیت آن چیزی است که از آن به « درد داشتن » و « صاحب درد بودن » تعبیر می شود فرق انسان و غیر انسان دراین است که انسان صاحب درد است معیار انسانیت که درد داشتن است مگر می شود که درد چیز خوبی باشد باید بگوئیم ما میان درد و منشاء درد اشتباه می کنیم مثلاً درمورد زخمی که در معده یا روده هست که انسان دردش را احساس می کند آنچه بد است وجود آن زخم است یا ضایعه ای است که درمعده یا روده وجود دارد ولی درد در عین اینکه انسان راناراحت میکند موجب آگاهی و بیداری برای انسان است . اگر درد در بدن انسان نمی بود احساس درد نمی کرد اولاً هیچگاه ازدرد اطلاع پیدا نمی کرد و آگاه نمی شد  و ثانیاً این درد مثل یک مامور نافذالحکم انسان را وادار به چاره جویی می کند و او رامامور می کند که زود در فکر حل مشکل بر آید مولوی در اینجا چقدر شیرین می گوید :

حسرت و زاری که در بیماری است           وقت بیماری همه بیداری اسـت

پس بدان این اصل را ای اصل جو            هر که را درد است او برده است بو

هــر کــه او بــیـدارتــر پــر دردتر            هـــر کــه او آگاهتــر رخ زردتـــر

       بی درد مساوی بالختی بی حسی بیشعوری و بی ادراکی و احساس درد مساوی است با آگاهی و بیداری و شعور وادراک در مثل است که می گویند : « انسان اگر سقراطی باشد نحیف و لاغر بهتر است از این که خوکی باشد فربه .» یعنی اگر انسان دانا و دانشمند باشد ولی محروم بهتر است از اینکه مانند یک خوک همه نوع وسایل برایش فراهم باشد ولی هیچ چیز را نفهمد . آن کس که به مقام انسانیت برسد و ارزش درد داشتن و حساس بودن را درک کند هرگز نمی گوید : « دشمن جان من است عقل من و هوش من » بلکه کلام پیغمبر(ص) را می گوید : صدیق کل امریء عقله و عدوه جمله : دوست راستین هر کس عقل و هوشیاری او و دشمن واقعی هر کس جهل ونادانی اوست . خطرعمده سرطان از این جهت است که بیخبری یعنی بدون درد وارد می شود بنابراین این که ارزش ارزشها در انسان درد داشتن است را نمیشود به این عنوان که درد بد چیزی است رد کرد .

درد انسان :

      وقتی صحبت از درد در انسان می کنیم مقصود داشتن دردسر و یا درد پا نیست بلکه مقصود عرفا آن دردی است که در انسان سراغ دارند و دائماً آن را تقدیس می کنند وآن درد خداجویی است و یکی از برتریهای انسان نسبت به فرشته همین درداست که انسان درددارد ولی فرشته بدون درد است . طبق نظر اسلام انسان یک حقیقیت است که نفخه الهی در او دمیده می شود و از دنیا دیگر آمده و با انسانی که در طبیعت وجود دارد تجانس کامل ندارد . انسان در این دنیا یک نوع احساس غربت و احساس بیگانگی با همه موجودهای عالم می کند چون همه فانی و متغیر و غیر قابل دلبستگی هستند ولی انسان دغدغه جاودانگی دارد این درد همان است که انسان را به عبادت و پرستش خداو راز ونیاز و به خدا نزدیک شدن و به اصل خود نزدیک شدن می کشاند . مولوی انسان را تشبه به نی کرده که او را از نیستان بریده اند و او دارد دائماً ناله و فریاد می کند و فریادش برای فراق است

بشنــو از نـی چون حکایــت می کنـــد             وز جدایی ها شکایت می کند

کــز نـیـستــان تــا مــرا ببریـده انـــد            و ز نفیرم مرد و زن نالیده اند

سیــــنــه خواهم شرحه شرحه از فراق              تا بگویم شرح درد اشتـیــاق

مولوی در جای دیگر می گوید :

پـیـل بـــــایــد تــا خسبد اوستــان                 خــواب بینــد خطه هندوستــان

خر نبیند هیچ هنــدوستان به خــواب                خر زهندوستان نکرده است اغتراب

       می گویند فیل را که از هندوستان می آورند باید دائماً به سرش بکوبند و اگر نکوبند به یاد هندوستان می افتد ولی الاغ هرگز هندوستان را به خواب نمی بیند چون غریب هندوستان نیست و او را از آنجا نیاورده اند پس مولوی می خواهد بگوید انسان است که دغدغه بازگشت به عالم دیگر را دارد دردعرفان دارد ، درد بازگشت به سوی حق و به سوی خدا دارد درد مناجات و وصال حق را دارد .

 

 

درد انسان درکلام امیر المومنین :

      حضرت علی ( ع ) به کمیل می فرماید : یاکمیل بن زیاد ان هذه القلوب اوعیه فخبرها او عاها فاحفظ عنی ما اقول لک : دل انسان به منزله ظرف است بهترین ظرفها آن است که ظریفش بیشتر باشد یا بهتر نگهداردی کند . افرادی هستند که علم حقیقی در نهایت بصیرت آنها هجوم آورده و به مقام یقین کالم رسیده اند به روح یقین اتصال پیدا کرده اند و فاصله ای با روح یقین ندارند آن چیزهایی که برای اهل ترف و ماده پرست ها خیلی سخت است برای آنها رام و نرم است آنچه برای نادانها به وحشت است یعنی حلوت با حق برای آنها مایه انس است  صحبوالدنیا بابد ان ارواحها معلقه بامحل الاعلی : اینها در دنیا با مردم همراهند ولی با روحهایی که مجذوب عالم بالا هستند درد علی و به تعبیر ما دردهای عرفانی علی و دردهای عبادتی علی یک مسئله بسیار واضح و روشن است کارش در عبادت به جائی می رسد که آنچنان از خود بی خود میشود  و گرم محبوب و معشوقش می شود که از آنچه در اطراف او می گذرد بی خبر است حتی اگر تیری از بدنش بکشند احساس نمی کند . این درد انسان است یعنی درد جدائی از حق و آرزو و اشتیاق تقرب به ذات او و حرکت به سوی او و نزدیک شدن به او تا انسان به ذات حق نرسد این دلهره و اضطراب از بین نمی رود قرآن می فرماید :« الا بذکر الله تطمئن القلوب بدانید که فقط و فقط با یک چیز از اضطراب و دلهره آرام می گیرد این درد بشر به وسیله یک چیز است که آرامش پیدا می کند و آن یاد حق و انس با ذات پرورگار است حضرت علی (ع) در دعای کمیل می فرماید : اللهم اغفرلی الذنوب التی تحبس الدعا : خدایا آن گناهانی که سبب می شود دعا کردن من حبس شود و درد دعا کردن و مناجات کردن از من گرفته شود بیامرز . این است که می گویند دعا برای انسان هم مطلوب است هم وسیله . یعنی دعا همیشه برای استجابت نیست و اگر استجاب هم نشود استجاب شده است دعا خودش مطلوب است .

 

 

درد انسان نسبت به خلق خدا :

می گویند معیار انسانیت انسان به این است که درد دیگران راداشته باشد یعنی ناراحتیهای که متوجه دیگران است و هیچ به شخص او مربوط نیست در اودرد ایجاد می کند او غمخوار دیگران است به قول سعدی

مـن از بــیـنوائـی روی زرد                      غــم بـیـنــوایــان رخــم زرد کــرد

      اگر درد دیگران و غمخوارگی در کسی پیدا شد از گرسنگی دیگران خوابش نمی برد گرسنگی برای خودش از گرسنگی دیگران آسانتر است . می گویند این درد انسان است ، دردی است که به انسان شخصیت و ارزش می دهد و این است منشاء همه ارزشهای انسانی هر چیزی که بازگشتش به احساس مسئولیت انسان و درد انسان انسانهای دیگر باشد آن را انسانی می دانند و هر چیز غیر از این باشد آن را انسانی نمی دانند باز این محو شدن ارزشها در یک ارزش دیگر است . ازنظر معیارهای اسلامی انسان کسی است که درد خدا را داشته باشد و چون درد خدا را دارد درد انسانهای دیگر را هم دارد .

قرآن راجع به پیغمبر اکرم (ص) می فرماید : فلعلک باخع نفسک علی اثارهم ان لم یومنوا بهذا الحدیث اسنا پیغبر آنچنان برای هدایت و سعادت مردم و نجات آنان از اسارتها و گرفتاریهای دنیا و آخرت حریص است که می خواهد خود را هلاک کند خطاب می رسد که چه خبر است ؟ مثل اینکه می خواهی خود را به خاطر مردم تلف کنی . یا در جایی دیگر قرآن می فرماید : مردم پیغمبری از میان شما و از جنس شما برای شما آمده است اولین خصوصیتش این است که عزیز علیه ماعنتم دغنت یعنی شفقت ، رنج و ناراحتی رنجهای شما بر او ناگوار است و او درد شما را دارد پس مسلمان کیست ؟ مسلمان کسی است که هم درد خدا داشته باشد و هم درد خلق خدا را . همه سخن از هم دردی است از درد  دیگران را احساس کردن است از اینکه همانند حضرت علی زیستن است و مثل او درد دیگران همانند درد خودش احساس کردن است .

 

درد مطلوب :

   درد دیگران داشتن لذیذ است درد هجران حق هم لذیذ است بوعلی سینا در اشاره به این مسئله که گاهی یک چیز درد هست ولی در عین اینکه درد است لذیذ است مثال می آورد این نوع درد نظیرش خارش بدن است که بدن خارش دارد و انسان وقتی خارش می دهد خوشش می آید این درد درد تلخی نیست . دردی که جان را می سوزاند ، اشک را جاری می کند اما غم محبوب است غم مطلوب است چطورمی شود وقتی به ما بگویند مجلس ذکر مصیب امام حسین (ع) برقرار است می خواهیم به آنجا برویم انسان تادلش نسوزد و درد نگیرد اشک نمی ریزد ولی درعین حال انسان دلش می خواهد این درد را احساس کند واین اشک را بریزد وقتی این قطرات اشک می ریزد انسان صفائی رااحساس می کند که آن درد دیگر در مقابل این چیزی نیست این درد انسانیت است . شاعر عرب می گوید :

و لذاکانت النفوس کباراً                    تعمت من مرادها الاجسام

       روحها وقتی بزرگ شد وای به حال آن بدنها روح وقتی بزرگ شد و روح همه بدنها شد و درد همه را احساس کرد کارش به آنجا می کشد که مجازات می بیند برای غافل ماندن از حال بندگان همانند حضرت علی (ع) که وقتی از کوچه ای می گذرد و زنی را می بیند که مشک به دوش گرفته است به سرعت خودرا به جلو انداخته ومی گوید خانم اجازه بدهید که شما را کمک کنم و مشک را گرفته و به خانه پیرزن           می رود و به آن زن می گوید که چرا خودتان آب کشی می کنید زن می گوید شوهرم در رکاب علی علیه ابن ابیطالب کشته شد و من هستم و چند یتیم علی وقتی به خانه برگشت تا صبح نخوابید و استغفار کرد که چرا از حال آن زن غافل مانده است و صبح با مقداری آذوقه به در خانه زن می رود و یتیمها را روی زانو نشانده و نوازش می کند . خدایا تو را قسم می دهیم به حقیقت علی ابن ابیطالب که درد اسلام را در دل ما ایجاد کن احساس همدردی با خلق خدا را در ما ایجاد کن ما را از پرتو نور ولایت علی (ع) بهره مند فرما .

 

 

درد خداجوئی در انسان :

       بسیاری از علمای معرفه النفس جدید همه به این مطلب اعتراف دارند که در انسان چیزهائی یافت می شود که با حسابهای مادی این دنیا قابل توجیه نیست و نشان می دهد که حساب دیگری درکار است . پیغمبر اکرم می فرماید : من عرف نفسه فقد عرف ربه هر کس خودش را بشناسد خدا را می شناسد . قرآن کریم می فرماید : سنریهم ایاتنا فی الآفاق و فی انفسهم ما نشانه های خود را در آفاق عالم یعنی در عالم طبیعت ارائه میدهیم و در نفوس خود مردم چیزهائی که با اینکه بشری است و تعلق به همین عالم دارد ولی با ساختمان مادی انسان درست نمیشود غیر مادی است ثانیاً این چیزهایی که ملاک انسانیت انسان است وملاک شخصیت و فضیلت انسانی انسان است به دست طبیعت ساخته نمی شود فقط و فقط به دست خود انسان ساخته میشود . انسان خودش دروازه معنویت است و از دوازده وجود خود به عالم معنایی برده است چنانچه امام هشتم حضرت علی بن موسی الرضا ( ع ) می فرماید : لا یعرف هنالک الا بما هیهنا : آنچه در عالم معنا هست از راه آنچه در درون انسان است شناخته می شود که این خودش یک مسئله ای است . بعضی از عرفا تکیه شان روی درد غربت انسان ودر عدم تجانس و بیگانگی انسان با این جهان است چرا که انسان حقیقتی  است که از اصل خود جدا شده و دور مانده و از دینای دیگر برای انجام رسالتی آمده است و این دورماندگی از اصل است که در او شوق و عشق و ناله واحساس غربت آفریده است از بهشت رانده شده و به عالم خاک آمده است و می خواهد بار دیگر به آن بهشت موعود خودش باز گردد . درد انسان فقط در خواست درد دوری از حق است و میل او میل بازگشت به قرب حق وجوار رب العالمین است  انسان به هر مقام و کمالی برسد باز احساس می کند که به معشوق خود نرسیده است .

 

انسان طالب کمال مطلق :

     انسان همیشه طالب آن چیزی است که ندارد وقتی همان چیز رادارا شده و دلزدگی برایش پیدا می شود و این یک امر غیر منطقی است . افلاطون می گوید : انسان هر معشوقی که دارد ابتدا با یک جذبه و عشق و وهم فراوان به سوی او میرود ولی همین که به وصال رسید عشق در آنجا دفن می شود و آغاز دلزدگی و تنفر . انسان موجودی است که نمی تواند عاشق فانی باشد نمی تواند عاشق نیستی باشد که به زمان و مکان محدود است . انسان عاشق کمال مطلق است عاشق ذات حق است یعنی عاشق خداست همان کسی که منکر خداست عاشق خداست حتی منکرین خدا که به خدا فحش میدهند نمی دانند که در عمق فطرت خود عاشق کمال مطلقند ولی راه را گم کرده اند . پیغمبران نیامده اند که عشق خدا و عبادت را به بندگان یاد دهند چون این فطری هر انسانی است بلکه آمده اند که راههای کج وراست را نشان دهند آمده اند بگویند ای انسان توعاشق کمال مطلق هستی خیال می کنی که پول برای تو کمال مطلق است خیال میکنی مقام ، زن و . .  . برای توکمال مطلق است درد انسان آن دردخودایی است که اگر پرده  های اشتباه از جلو چشمش کنار رود و معشوق خود را پیدا کند به صورت همان عبادتهای عاشقانه ای در می آید که در علی (ع) سراغ داریم  .

      قرآن می گوید :  اگر بشر خیال می کند که با رسیدن به ثروت و مقام به آسایش می رسد اشتباه کرده است قرآن نمی گوید دنبال اینهانروید می گوید اینها را باید تحصیل کرد اما اینها به بشر آسایش نمی دهد فقط یاد خداست که دلها را آرامش می دهد بسیاری از مکاتب تکیه شان روی دور ماندن انسان از اصل خوداست . بعضی مکاتب می گویند درد انسان درد خداست بعضی می گویند : درد انسان درد خلق خداست و بعضی دیگر می گویند درد انسان درد خدا و خلق خداست . در واقع انسانیت  درد خداست ، درد انسان از درد خدا داشتن است .

 

سیر انسان کامل از نظر عرفا :

عرفا میگویند سیر انسان کامل در چهار سفر رخ میدهد :

1- سفر انسان از خود به خدا

2- سفر انسان همراه خدا درخدا ( یعنی شناخت خدا )

3- سفر انسان همراه خدا نه به تنهایی به خلق خدا

4- سفر انسان همراه باخدا در میان خلق خدا برای نجات خلق خدا

لزوم همراه بودن گرایشهای برونی ودرونی :

       اگر بنا شود از جاده معتدل اسلام خارج شویم چه فرقی می کند که عبادتگزاری جامعه گریز باشیم یاجامعه گرای خدا گریز خداونددر آیه آخر سوره فتح می فرماید : صحابه و تربیت شدگان پیغمبر در مقابل دشمنان حقیقتشدید قوی و با صلابت و محکم هستند و در مقابل در میان خود یک پارچه عطوفت و مهربانی ، یگانگی و وحدت هستند این است رشد گرایشهای انسانی .

ذلک مثلهم فی التوریه و مثلهم فی الانجیل کزرع اخرج شطاه : قرآن می فرماید جامعه حکم یک گیاه را دارد که در اول ضعیف و کوچک است ولی بعد رشد می کند و رشد می کند به طوری که همه کشاورزان را به حیرت وشگفتی وا میدارد .

      خداوند درجایی دیگر می فرماید : عبادت کنندگان ستایش کنندگان وروزه گیرندگان همانهایی هستند که مصلح جامعه خودهستند ودرجامعه  امر به معروف ونهی از منکر می کنند . یعنی هم به ارزشهای درونی خود پرداخته و هم به ارزشهای بیرونی خود که مربوط به جامعه است پرداخته اند . در اوصاف اصحاب حضرت حجت آمده است که : در شب را همانند شب که به سراغ آنها میروی گویی سراغ یک عده راهب رفته ای ولی روز که سراغشان می روی گوئی سراغ یک عده شیر رفته ای .

 

 

قدم اول این است که به خدای خودنزدیک شویم و با نزدیک شدن به خدای خودمان است که آنوقت سایر مسئولیتهایمان و از آن جمله مسئولیتهای اجتماعی را می توانیم به خوبی انجام دهیم کوشش میکنیم که این گرایشهای یک جانبه را که همیشه اسلام دچار این درد گرایشهای یک جانبه ملت خویش بوده است کنار بگذاریم تا دین دچار این بیماری گرایش یک جانبه نشود .

      ارزش عبادت را هرگز کم نگیریم در لحظات آخر که امام صادق ( ع) در حال رفتن بودند همه خویشان را جمع کردند چشمهایشان را برای آخرین بار باز کردند و یک جمله گفتند : لن تنال شفاعتنا مستخفا باصلوه شفاعت ما شامل کسی که نما ز را کوچک بشمارد نمی شود . فالموت فی حیاتکم مقهورین والحیاه فی موتکم قاهرین : زندگی آن است که بمیرید و پیروز باشد و مردن آن است که زنده باشید و محکوم دیگران حضرت علی ( ع ) نمونه از انسان است که کمالات معنوی در حد اعلی و بسیار بالا در او رشد کرده است هنگامی که از کار مردم فارغ می شد به راز ونیاز عاشقانه و عابدانه اش می پرداخت و می گفت خدایا تو از هر انیسی برای اولیاء خودت انیس تر هستی یعنی با هیچ انیسی مانند تو انس نمی گیرم انیس من توئی وقتی با هر که غیر تو هستم تنها هستم فقط وقتی با تو هستم با کسی هستم . کسانی که به تو اعتماد  می کنند می بینند از هر کس دیگری حاضرتری برای اینکه به سراغ کسانی که به تو اعتماد می کنندمی روی خدایا تو دوستان و عاشقانت را در آن سر ضمیرشان مشاهده می کنی و از باطن ضمیرشان آگاهی اسرارشان پیش تو پیداست و دلهایشان پیش تو پرواز ( فرازی از خطبه های نهج البلاغه ).

 

 

 

 

نظریات مکاتب مختلف درباره انسان کامل :

     هر صاحب مکتبی نظریه ای درباره انسان کامل دارد هرمکتبی خصلتهایی را برای انسان کامل بیان می دارد در اینجا به بررسی چند مکتب در مورد انسان کامل می پردازیم .


مکتب عقل :

     یک نظر در مورد انسان کامل نظر عقلیون یا اصحاب عقل است یعنی نظر کسانی که به انسان بیشتر از زاویه عقل می نگریسته اند وگوهر انسان را همان عقل او می دانسته اند برخی فلاسفه قدیم مانند ابوعلی سینا دارای این طرز تفکر بوده اند و کفته اند انسان کامل یعنی انسان حکیم و کمال انسان در حکمت انسان است . مقصودشان از حکمت « دریافت کلی صحیح از مجموع هستی » که غیر از علم است زیرا علم دریافتی است از بخش از هستی حکمت از نظر فیلسوفان یعنی اطلاع کلی از سراسر هستی و از مجموع اندام عالم به طوری که در آینه ذهن حکیم سراسر هستی و اندام عالم منعکس می شود .

هر آن کس ز دانش برد توشه ای            جهانی است بنشسته در گوشه ای

منظور از این شعر ان است که انسان خودش یک جهان در برابر جهان بشود ولی آن جهان ، جهان عینی و این جهان جهان عقلانی و فکری . انسان کامل ، عقیده فلاسفه انسانی است که عقلش به کمال رسیده باشد و نقش اندام هستی در ذهنش پیدا شود . با قدم فکر و قدم استدلال و قدم برهان و قدم منطق حرکت کند . به عقیده فلاسفه دو حکمت وجود دارد : حکمت نظری یعنی شناخت عالم از طریق صورتها و ذهن و حکمت عملی تسلط کامل عقل انسان بر همه فرائض و همه قوا و نیروهای وجود خود .

اگر انسان در حکمت نظری عالم را با فکر و استدلال درک کند و درحکمت عملی عقل را بر نفس مسلط کند بطوری که نفس و قوای نفسانی تابع عقل باشند این انسان یک انسان کامل است و این مکتب عقل و حکمت است .

مکتب عشق :

     مکتب عشق همان مکتب عرفان است کمال انسان را در عشق که مقصود عشق به ذات حق است و در آنچه که عشق انسان را به آن می رساند می داند این مکتب برخلاف مکتب عقل مکتب حرکت است اما حرکت صعودی و عمودی نه حرکت افقی این حرکت به سوی خداست . مکتب عشق اساساً مکتب عقل را تحقیر می کند مکتب عشق برای رسیدن به کمال عقل را کافی نمی داند و می گوید ذات و جوهر انسان روح است و روح از عالم عشق است و جوهری است که در آن جز حرکت به سوی حق چیز دیگری نیست . حافظ میگوید :

بهای باده چون اهل چیست جوهر عقل         بیا که سود کسی برد کاین تجارت کرد .

       عرفا همیشه مستی را بر عقل ترجیح داده اند توجیه آنها وحدت وجود است توحیدی است که اگر انسان به آنجا برسدهمه چیز شکل دیگری پیدا می کند . در این مکتب انسان کامل در آخر عین خدا می شود و در حقیقت خود خدا می شود و از خودش فانی می شود و به خدا می رسد .


مکتب قدرت :

      مکتب قدرت فقط بر قدرت تکیه دارد و انسان کامل در این مکتب یعنی انسان مقتدر و کمال یعنی کمال قدرت . در یونان قدیم گروهی بودند که اینها را « سوفسطائیان » می گویند اینها را کمال صراحت این مطلب را بیان کرده اند که اصلاً حق یعنی زور ، هر جا که زور هست حق هم هست و هر جا که قدرت هست حق همان قدرت است و ضعف مساوی با بی حقی و ناحقی  اینها معتقدند که انسان تمام تلاشش باید برای کسب زور و کسب قدرت و قوت باشد . این مکتب را یکی دو قرن اخیر نیچه فیلسوف آلمان احیا و دنبال کرد و در کمال صراحت اعلام کرد که : دین را ضعفا اختراع کرده اند برای اینکه قدرت اقویا را محدود کنند  و خیانتی که عقیده او دین به بشر کرده است مفاهیمی نظیر بخشش ، رحم مروت ، انسانیت را بین مردم پخش کرده و بعد اقویا گول خورده اند و مجبور شده اند از قدرت خود بکاهند .

 

مکتب ضعف :

      بعضی دیگر در حد افراط قدرت را تحقیر کرده اند و اساساً کمال انسان را در ضعف او دانسته اند . از نظر اینها انسان کامل یعنی انسانی که قدرت ندارد زیرا اگر انسان قدرت داشته باشد تجاوز می کند سعدی در یکسری از شعرهای خود چنین اشتباهی کرده است و می گوید :

من ان مورم کــه در پـــایــم بمالنــد                       نه زنبورم که از نیشم بنالند

کجا خود شکــر ایــن نعمــت گــــزارم            کــه زور مردم آزاری نــدارم

     اگر آدم زور داشته باشد و آزاری نداشته باشد جای شکر دارد الا اگر زور نداشته باشد و آزار هم نداشته باشد مثل این می شود که شاخ ندارد و شاخ هم نمی زند اگر شاخ داشته باشی و شاخ نزنی آنوقت هنر کرده ای سعدی در جای دیگر می گوید :

بدیدم عابدی در کوهســـاری                            قناعـت کرده از دنیابه غـــاری

چرا گفتم به شهر اندر نیایی                             که باری بند از دل برگشـــائــی

بگفت آنجا پری رویان نغزند                            چو گل بسیار شد پیلان بلغزنــد

      خداوند در قرآن می فرماید : ای انسان تو هم یوسف باش تمام امکانات و شرایط برای کامجویی فراهم شده و حتی راه فرار بسته است ولی درعین حال عفت خود را حفظ کند و درهای بسته را به روی خود باز می کند . اما یوسف چه می کند دست به سوی خدا بر میدارد و می گوید : رب السجن احب الی مما یدعوننی الیه : پروردگارا زندان برای من از آنچه این زنها مرا به سوی آن دعوت می کنند بهتر است خدایا مرا به زندان بفرست ولی به چنگال این زنها گرفتار مکن . بنابراین کمال انسان در ضعف نیست کمال انسان در این است که انسان در بلاها و گرفتاریها باشد اما هرگز خود راگرفتار این بلاها وسختیها نکند .

 

مکتب محبت ( مکتب معرفت ) :

 مکتب محبت یامکتب معرفت مکتب دیگری است که دراین مکتب محور همه کمالات انسان خودشناسی است این مکتب می گوید خودت را بشناسی . پیغمبر هم گفته است : من عرف نفسه عرف ربه

گاندی در کتابی به نام این است مذهب من می گوید : من از مطالعه کتاب « او پانیتاها » ، « کتابی قدیمی هندی که حاوی افکار واندیشه های بسیار بالا است » به سه اصل پی بردم که این سه اصل برای من یک دستورالعمل زندگی بود . اولین اصل گاندی این است : تنها یک حقیقت در عالم وجود دارد و آن شناختن نفس است خودت را بشناس گاندی بر اساس همین مطلب به قدری زیبا به دنیای فرنگ حمله می کن و میگوید : فرنگی دنیا را شناخته و خودش را نشناخته و چون خودش را نشناخته هم خودش را بدبختکرده است و هم دنیا را . اصل دوم : هر که خود را شناخت خدا را هم می شناسد و دیگران را هم می شناسد و اصل سوم : فقط یک نیرو وجود دارد و آن نیرو تسلط بر خویشتن است هر کس برخود مسلط شد بر همه چیزهای اطراف خود مسلط می شود . در فلسفه هندی مساله مراقبه مطرح است مساله در خودفرو رفتن و آنهم به وسیله ریاضتها شاخه و کارهای جوآیها مطرح است . اساس فلسفه هند بر شناختن نفس و مراقبه و طرد خاطرات و کشف حقیقت خود است و ا زشناختن خود محبت پیدا می شود . انسان کامل در این مکتب یعنی انسانی که خود را بشناسد اگر خود را شناخت بر خود مسلط می شود و بعد که بر خود مسلط شد نسبت به دیگران محبت پیدا میکند .


دو مکتب دیگر :

     دو مکتب دیگر وجود دارد که به جنبه های اجتماعی گرایش پیدا کرده اند تا به جنبه های فردی  یکی انسان کامل را انسان بی طبقه میداند و معتقدند که اگر انسان در طبقه ای باشد مخصوصاً در طبقه های عالیتر همیشه یکی انسان معیوب است و بلکه درجامعه طبقاتی هیچوقت انسان سالم وجود ندارد و انسان کامل در این مکتب انسانی بی طبقه است انسانی که با انسانهای دیگر فرق دارد . مکتب دیگر مکتب اگزیستانسیالیسم تکیه اش بیشتر بر روی آزادی و آگاهی و مسئولیتهای اجتماعی است از دیدگاه این مکتب انسان کامل یعنی انسان آزاد ، آگاه ومتعهد و مسئول و لازمه آزادی حالت پرخاشگری و عصیانگری است .

 

مکتب برخورداری :

       این مکتب که به مکتب قدرت خیلی نزدیک است می گوید انسان کامل انسان حکیم است واگر میخواهی به کمال انسانی خودت برسی کوشش کن که بر خوردار باشی هر چه ازمواهب خلقت بیشتر برخوردار باشی کاملتر هستی اصلاً انسان کامل یعنی انسان برخوردار طرفداران این مکتب معتقدند که علم هم ارزش برای انسان یک ارزش وسیله ای است نه ارزش ذاتی به علم برای انسان از این جهت خوب است که وسیله تسلط انسان بر طبیعت است و انسان بهتر می تواند از طبیعت بهره ببرد و از آن برخوردار شود .


انسان کامل از دیدگاه اسلام :

 یکی از مظاهر کمال انسان در اسلام طرز مواجهه اوبا مرگ است اگر مرگ در راه انجام مسئولیت فرا رسد برای انسان سعادت است . امام حسین (ع) صبح عاشورا اصحابش فرمود: ماالموت الا تنظره تعیر بکم عن البوس و الضراء الی الجنان : مرگ جز یک پل که از رویش می گذرید چیز دیگری نیست اصحاب من ! ما یک پلی پیش رو داریم که باید از آن عبور کنیم این پل نامش مرگ است از این پل که رد شویم دیگر رسیده ایم به آنجا که قابل تصور نیست . انسان کامل یعنی انسانی که حوادث روی او اثر نمی گذارند همانند علی (ع) که مراحل اجتماعی را از پایینترین شغل یعنی عملگی تا عالیترین شغل یعنی زمامداری و خلافت طی کرده است العلی الوردی می گوید علی ( ع ) فلسفه کارل مارکس را نقض کرده برای اینکه در در کوخ همانجور ور زندگی کرد که در کاخ و در کاخ همانجور زندگی کردکه در در کوخ به این انسان کامل می گویند حضرت علی ( ع ) در آخرین روزهای خود می فرماید : میان خوارج ( مارقین ) و اصحاب معاویه ( قاسطین ) فرق است . بعد از من خوارج را نکشید اینها با اصحاب معاویه فرق دارند اینها حق را می خواهند ولی احمقند ولی اصحاب معاویه حق را می شناسند و با آن مبارزه می کنند 

اسلام است که نمونه های مانند حضرت علی ( ع ) را داشته است که در همه اعصار و قرون سرمشق جوانمردی و انسانیت بوده اند مانند امام حسین ( ع ) که هر لحظه به مرگ نزدیک میشد چهره اش خندانتر بود چون به تنها معبودش نزدیکتر میشد .

    روابط اقتصادی داخلی و بین المللی به حدی توسعه یافته و پیوسته در حال گسترش است که بدون توجه به مکانیزم های حقوقی نمی توان به درستی به اعمال تجارتی مبادرت نمود .

       آنچه مسلم است روح تجارت بر اساس اعتماد و اعتبار استوار است و قانونگذاران تمام توان خودرا برای ایجاد هر چه بیشتر این حس اعتماد و اعتبار به کار برده و می برند . هنگامی که از مقوله ورشکستگی سخن به میان می آید بی تردید وضعیت نامطلوب و حالت تاجری پریشان و مضطرب به ذهن تبادر می گردد در حالی که مسائل بس دقیقتری وجود دارد .به عنوان مثال ممکن است طلبکارانی گرفتار دام توطئه و نیرنگ تاجری که با توسل به مقررات حاکم بر ورشکستگی قصد پایمال کردن حقوق آنها را دارد شوند امروزه قوانین راجع به ورشکستگی در بسیاری از اصول در همه جا یکسان است ولی بر حسب اوضاع و احوال کشورها و نظر سنجی یا ارفاقی که نسبت به شخص ورشکسته می شود تفاوتهایی مشاهده می گردد . پرسر و استاد دانشکده حقوق پاریس قوانین دول مختلف را در مورد ورشکستگی به سه دسته تقسیم می کند .

1- گروه لاتین              2- گروه ژرمنی                        3- گروه انگلو ساکسون .

1- گروه لاتین

اختصاصات عمده این گروه عبارت است از این که اولاً ، مدیون هایی غیرتاجر مشمول مقررات ورشکستگی نیستند ثانیاً پس از ختم تصفیه محجوریت و آثار ورشکستگی در اهلیت شخص ورشکسته باقی می ماند و فقط پس از اعاده حیثیت به طریق خصوصی شخص به حال سابق خود بر میگردد . فرانسه ، بلژیک ، رومانی مصر و یونان را می توان در این گروه محسوب داشت .

2- گروه ژرمنی :

       اختصاصات این گروه این است که اولاً ترتیب تصفیه منحصر به تاجر نبوده و هر بدهکاری که نتواند بدهی خود را بپردازد مشمول مقررات آن خواهد بود ثانیاً قوانین این گروه بر این مناسبت که آثار ورشکستگی را از لحاظ اهمیت شخص تاجر محدودبه دوره تصفیه نماید .

این گروه شامل آلمان اتریش ، هلند ، سوئیس ، روسیه ، ترکیه و غیره می شود .


3- گروه انگلو ساکسون :

       در انگلستان مقررات راجع به ورشکستگی بر  خلاف سایر قوانین عادی نبوده و قوانین مدون وجود داشته و دارد . طبق این مقررات تصفیه امور ورشکستگی و اخلاص تابع یک ترتیب است یعنی فرقی بین تاجر و غیر تاجر نیست و فقط برای شرکت های تجارتی ترتیب مخصوص پیش بینی شده است .

نظر کلی به قوانین ایران در باب تصفیه :

       تحت تاثیر قوانین اسلامی از یک طرف و قوانین اروپائی بخصوص قوانین فرانسه از طرف دیگر برای تصفیه دیون اشخاص که از پرداخت دیون خود متوقف می گردند اصول ذیل برقرار است .

1- ورشکستگی مختص به تاجر است یعنی کسی که تاجر نباشد نمی توان او را ورشکسته اعلام کرد . کسی است که به واسطه عدم دسترسی به اموال و دارایی خود موقتاً قادر به تادیه مخارج قضایی یا محکوم به نباشد مفلس کسی است که دارای او برای پرداخت مخارج قضایی یا بدهی او کافی نیست .

2- قانون تجارت ایران قدم به قدم در باب دخالت دولت و تصفیه ای ورشکستگی جلوتر نرفته است .

3- اصل محجور دانستن ورشکسته در قوانین ما برقراربوده و هست و تاجر ورشکسته مثل مفلس از دخالت در اداره دارایی خود ممنوع می شود .

4- در قانون تجارت ایران تاجر ورشکسته اعتبار قانونی خود را از دست می دهد و در صورتی که موفق به پرداخت تمام دیون خود بشود اعتبار او اعاده می شود .در قوانین ما برای تاجر ورشکسته به تقصیر محدودیت قائل شده اند یعنی در حقیقت محرومیت مربوط به عملی است که مستوجب مجازات می شود و مربوط به صرف واقعه ورشکستگی نیست .

 

 

 

تفاوت  ورشکستگی با اعسار در قانون تجارت :

بین ورشکستگی و اعسار تفاوت کلی وجود دارد به این طریق که :

1- در ورشکستگی تاجر مقامات دولتی یا هیئت طلبکاران دخالت نموده و کلیه اموال او را به غرماء بین طلبکاران تقسیم می نماید ولی در مور اعسارفقط مدیون می تواند بر علیه طلبکار دادخواست بدهد .

2- حکم ورشکستگی نسبت به تمام طلبکاران ورشکسته موثر است ولی دعوای اعسار به کسی که در دادرسی دخالت داشته ارتباط دارد و چه بسا ممکن است کسی بر علیه یکی از طلبکاران به عنوان اعسار دادخواست داده حاکم شود درباره طلبکار دیگری محکوم گردد .

3- نتیجه ورشکستگی محروم بودن ورشکسته از تصرف در اموال خود می باشد ولی درمورد اعسار چنین نیست .

4- ورشکسته اعتبار خود را از دست می دهد و اعاده آن با شرایطی که در قانون معین کرده ممکن است در بعضی از موارد از حقوق سیاسی و اجتماعی محروم شود و اساساً جامعه نسبت به تاجر ورشکسته بدبین است ولی درمورد اعسار همیشه چنین نیست .

تعریف ورشکستگی و ماهیت حقوقی ورشکستگی :

در تعریف ورشکستگی آنچه در فرهنگ آمده چنین است :

      « تاجری که در اثر خبط و اشتباه در تجارت زیان دیده و نتواند وام های خود را بپردازد ورشکست نامیده می شود » حالت شخصی را که در تجارت زیان دیده و قدرت پرداخت بدهی های خود را نداشته باشد ورشکستگی گویند . ماهیت ورشکستگی در حقوق انگلوساکسون این است که از یک طرف طلبکاران هر یک به نسبت طلب خود به مطالبات مورد ادعا پرسندو از طرف دیگر فرصتی به بدهکار داده شود تا بتوانند زندگی تجاری تازه ای را مجدداً آغاز کند .

به طور کلی می توان گفت : ورشکستگی عبارت است از اینکه بدهکار از کل دارایی خود به نفع طلبکاران صرفنظر کند ولی هر گاه از ورشکستگی برائت حاصل کند می تواند مجدداً کار خود را آغاز کند .

 ماده 412 مقرر می دارد ورشکستگی تاجر یا شرکت تجاری در نتیجه توقف از تأدیه به وجوهی که بر عهده اوست حاصل می شود . به این ترتیب عناصر تشکیل دهنده ورشکستگی با در نظر گرفتن قوانین جدید به شرح زیر است :

1- تاجر شرکت تجاری یا شخص حقوقی حقوق خصوصی حتی غیر تاجر از پرداخت دیون متوقف باشد .

2- موضوع فعالیت آن تجاری یا اقتصادی و سود آور باشد .

3- وضع مالی اشخاص فوق ناامید کننده بوده و واقعاً قادر به پرداخت دیون خود نباشد .

« انواع ورشکستگی »

ورشکستگی عادی  :

     ورشکستگی عادی آن است که در اثر عوامل خارجی یا حوادث غیر مترقبه بدون تقصیر و بدون سوءنیت و تقلب تاجر یا شرکت خارجی از پرداخت وجوهی که برعهده اوست متوقف شود ( طبق ماده 1291)

ورشکستگی به تقصیر :  

      در ورشکستگی به تقصضیر توقف از پرداخت در اثر مبادلاتی یا افراط تاجر در اداره امور تجارتی و تنظیم امور اقتصادی شخصی و خانوادگی به وجود می آید واز این طریق در دارایی وی ، که وثیقه طلب طلبکاران می باشد نقصان ایجاد میگردد . (( طبق ماده 1392)

ورشکستگی به تقلب  :

ورشکستگی به تقلب مبتنی بر سوءنیت است و در اثر اعمالی با قصد مجرمانه بو جود می آید در ورشکستگی تقلب علاوه بر این که حالت حقوقی و وضع نابسامان و خراب تاجر ورشکسته مورد توجه ورسیدگی و تصفیه واقع می گردد موضوع از لحاظ کیفری تعقیب شده و برای تاجر تعیین مجازات می شود . ( طبق ماده 1397)

 

رسیدگی به امر ورشکستگی  :

      رسیدگی به امر ورشکستگی یا به صورت اختیاری یا به صورت اجباری است .


ورشکستگی اختیاری  :

      در ورشکستگی اختیاری تاجر ورشکسته با طرح دعوی در دادگاه اسلام ورشکستگی خودرا درخواست میکند تقاضای ورشکستگی می تواند در مورد اشخاص حقیقی و یا شرکت های تجارتی مطرح گردد که در آن ضمن مطالب دیگر موارد ذیل با قید سوگند باید آمده باشد : 

1- میزان و نوع مال                   2- محل وقوع اموال          3- نام و نشانی و میزان مطالب بستانکاران

ورشکستگی اجباری :

       ورشکستگی اجباری حداقل سه نفر از طلبکاران که مطالباتشان از مبلغ میعن تجاوز نماید می تواند طرح دعوی کنند در ورشکستگی اجباری طلبکاران دادخواستی تنظیم کرده و در آن اعلام می کنند که خوانده ظرف چهار ماه قبل از طرح دعوی مرتکب یک مورد یا بیشتر از اعمالی شده است که مصداق ورشکستگی است در این صورت دادگاه امر به احضار تاجر داده و و با استغمار از وضعیت قروض و دارائی و کیفیت پرداخت در صورتی که واقعاً تاجر را عاجز از تأدیه دیون و تعهدات نقدی دید حکم به ورشکستگی خواهد داد .

اعلام ورشکستگی از طرف دولت

دولت باید نظارت در امر تجارت مخصوصاً ورشکستگی داشته باشد ورشکستگی تاجر نه تنها به طلبکاران بلکه اغلب تجار دیگر این واقعه ورشکست می شوند . اگر یک بانک یا مؤسسه معتبر ورشکست شود به بسیاری از معامله کنندگان صدمه فوق العاده ای وارد کرده و آنها را هم به ورشکستگی سوق می دهد . از این جهت دولت باید از این قبیل واقعه ها جلوگیری کند در بعضی از کشورهای اروپائی دادگاه تجارت شخصاً می تواند به امور ورشکستگی رسیدگی کنند اما در مملکت ما این حق به دادستان را به دادگاه اعلام وحکم ورشکستگی را بخواهد .

 

اشخاصی که به طور رسمی در امر رسیدگی به ورشکستگی دخالت دارند :

1- ریفری                     2- امین                        3- مدیر تصفیه

1- ریفری :

    ریفری یک مامور قضایی یا اجرایی از  سوی دادگاه است که حکم آن را اجرا می کند وظایف وی عبارت است از :

1- بررسی صورت دارایی های ورشکسته و فهرست طلبکاران او

2- اخطار به طلبکاران             

3- ثبت و ضبط سوابق هر دعوی

4- ترتیب دادن جلسان رسیدگی و غیره

2- امین  :

      امین دروهله اول از طرف طلبکاران انجام وظیفه می نماید و فقط یک مامور اجرایی است . وظایف امین عبارت است از :

1- تبدیل اموال بدهکار به پول به منظور تقسیم بین طلبکاران

2- تحقیق از ورشکسته            

3- تنفیذ یا قراردادهای مربوط به اموال ورشکسته

4- نگه داشتن حساب اموال ورشکسته

3- مدیر تصفیه :

        اولین وظیفه مدیر تصفیه این است که حین رسیدگی به امر تصفیه ، اموال را حفظ و نگهداری کند . مدیر تصفیه زمانی تعیین می شود که اموال فاسد شدنی قابل سرقت و قابل اخفاء و غیره باشد مأموریت مدیر تصفیه با نصب امین در مورد ورشکستگی یا رد دعوی ورشکستگی پایان می پذیرد .

 

 

 

موارد اعلام حکم ورشکستگی  :

   هر بدهکاری در صورتی که ظرف مدت 4 ماه قبل از طرح دعوی ورشکستگی از طرف بستانکاران مرتکب یکی از اعمال ذیل شود ورشکسته اعمال خواهد شد .

1- در صورتی که اموال خود را به قصد  ضرر رساندن به طلبکاران دیگر منتقل کند و یا اموال را مخفی نموده باشد.

2- هر گاه در صورت اعسار یکی از طلبکاران را بر دیگران مقدم بدارد هر اقدامی که باعث می شود یکی از طلبکاران درصد بیشتری را نسبت سایر بستانکاران دریافت دارد از مصادیق مقدم داشتن محسوب می شود .

خصوصیات حکم ورشکستگی :

حکم ورشکستگی که از دادگاه صادر می شود دارای خصوصیاتی است که در سایر احکام دادگاه نیست به شرح ذیل :

1- احکام دادگاه درباره طرفین موثراست و درباره اشخاص دیگر اثر ندارد ولی حکم ورشکستگی درباره کلیه بستانکاران و خود تاجر واشخاص ذی نفع در قضیه موثر است .

2- تاجر ورشکسته از تاریخ صدور حکم از مداخله در تمام اموال خود ، حتی آنچه که ممکن است در مدت ورشکستگی عاید او گردد ممنوع است بنابراین به محض صدور حکم تاجر ممنوع المداخله در اموال خود خواهد بود .

آثار حکم ورشکستگی :

حکم ورشکستگی دارای آثاری است که به شرح ذیل است :

الف ممنوعیت از مداخله تاجر ورشکسته در اموال خود

ب ممنوعیت از مداخله در عاوی مگر به وسیله مدیر تصفیه

ج حال شدن دیون موجل یعنی از تاریخ حکم ورشکستگی بدهی های مدت دار تاجر یا شرکت های تجارتی ورشکسته از بین رفته و به بدهی های لازم التأدیه تبدیل می شوند .

د فسخ یا بطلان معاملات زیر از تاریخ صدور حکم ورشکستگی تاجر ورشکسته از  مداخله در تمام اموال خود حتی آنچه که ممکن است در مدت ورشکستگی عاید او شود ممنوع است .

ر- محروم شدن از برخی حقوق فردی یا اجتماعی مانند عضویت در هیئت مدیره یا مدیریت عاملی یا سمت بازرسی شرکت سهامی عام یا خاص

ز استرداد اسناد ومال التجاره که متعلق به اشخاص دیگر است و نزدتاجر یا شرکت تجاری ورشکسته میباشد .

س تصفیه که مطابق قانون به دو صورت عمل می شود : 1- در نقاطی که اداره تصفیه تشکیل نشده باشد طبق مقررات 427 و قانون تجارت مصوب 1311 عمل می شود یعنی طبق این ماده در حکمی به موجب آن ورشکستگی تاجر اعلام می شود محکمه یک نفر رابه سمت  عضو ناظر معین خواهد کرد .

2- در نقاطی که اداره امور تصفیه ورشکستگی دایر است امر تصفیه به وسیله این اداره و طبق مقررات قانون اداره تصفیه امور ورشکستگی و آیین نامه آن انجام می یابد .

اثر حکم در شرکت ها :

      در صورت ورشکستگی یک شرکت مدتی اموال شخص هر یک از شرکاء و اموال متعلق به شرکت داخل در ورشکستگی خواهد بود ورشکستگی هر یک از شرکاء به هر قید باعث اعلام ورشکستگی شرکت مذکورنمیشود مگر در صورتی که سایر شرکاء به این امر رضایت دهند . شرکت ها را به سه دسته میتوان تقسیم کرد : دسته اول : شرکت هایی هستند که بر اساس اعتبار و شخصیت شرکاء بنا شده و مسئولیت شرکا از حد آورده آنها به شرکت فراتر می رود مانند شرت تضامنی و شرکت نسبی

دسته دوم : شرکت هایی هستند که اعتبار شخصی شرکاء در آنها اثری ندارد و مسئولیت هر یک ا زشرکاء فقط تا میزان آروده آنها در شرکت است .این نوع شرکت ها را شرکت سرمایه می گویند مانند شرکت سهامی و شرکت با مسئولیت محدود .

دسته سوم : شرکت هایی هستند که از اختلاط شرکای دسته اول و دوم تشکیل میشوند مانند شرکت مختلط سهامی وشرکت مختلط غیر سهامی .

اثر حکم درشرکت های سرمایه ای :

     نه ورشکستگی شریک تاثیری در شرکت مذکور دارد و نه ورشکستگی شرکت تاثیری بر وضع شریک میگذارد ، بلکه حکم ورشکستگی در مورد فردی که بخواهد به عنوان مدیر یا بازرسی در این قبیل شرکت ها فعالیت داشته باشد موثر میشود .

 

اثر حکم در شرکت های اختصاصی :

    در مورد شرکت های شخصی که شرکت تضامنی نمونه بارز آن است ورشکستگی یکی از شرکاء ممکن است باعث انحلال شرکت شود و آن در صورتی است که مدیر تصفیه به علت ورشکستگی شریک تضامنی کتباً انحلال شرکت را نموده باشد طبق ماده 128 قانون تجارت ورشکستگی شرکت ملازمه قانونی با ورشکستگی شرکا و ورشکستگی بعضی از شرکاء ملازمه قانونی با ورشکستگی شرکت ندارد .

در قانون تجارت برای تصفیه امور ورشکستگی ایجاد گردیده است که حد فاصل بین استقلال طلبکاران در اداره امور و دخالت کامل دولت است . اداره تصفیه امور ورشکستگی به صورت ادارات دولتی تشکیل گردیده و دارای یک نفر رییس و به عده لازم کارمند است رییس و کارمندان اداره تصفیه امور ورشکستگی از طریق وزیر عدلیه از بین کارمندان قضایی یا اداری یا غیر از خدمتگزاران دولتی انتخاب می شوند در جایی که اداره امور تصفیه وجود ندارد سازمان مقرر در قانون تجارت برای هر ورشکستگی ایجاد می شود 

سازمان تصفیه :

     در تهران و شهرهای مهم اداره تصفیه تشکیل شده ولی در سایر شهرها مطابق قانون تجارت مدیر تصفیه و عضو ناظر تعیین می شود و در حقیقت دو نوع سازمان تصفیه امور ورشکستگی موجوداست . اداره تصفیه به صورت یکی از ادارات دولتی بوده و رئیس و کارمندان آن ممکن است از بین کارمندات قضائی یا اداری و یا غیر از کارمندان دولت انتخاب شوند و به قدر لازم کارمند خواهدداشت . در صورتی که کارمند ایراد را موجه بداند رئیس کارمند دیگری را برای این کار مأموریت می دهد و اگر ایراد را رد کند قبول یا رد ایراد به نظر رئیس است در صورتی که رئیس مردود شود کارمند مقدم اداره وظایف او را انجام خواهد داد . چنانچه رئیس ایراد را نسبت به خود قبول ننماید تعیین تکلیف با دادگاه است مرجع شکایت ازاقدامات اداره تصفیه (یا مدیر تصفیه ) دادگاهی است که حکم توقف را صادر کرده و شکایت به هیچ وجه جریان کار را متوقف نمی کند . مگر در موارد مهم که عمل مورد شکایت جبران ناپذیری و ادله شاکر قوی باشد که در این صورت دادگاه دستور جلوگیری داده و مکلف است معجلاً و خارج از نوبت رسیدگی نماید . در سایر موارد دادگاه در صورت موجه تشخیص دادن شکایت دستور لازم به اداره تصفیه خواهد داد و به اقتضای مورد ممکن است عمل اداره تصفیه را باطل نماید ( طبق ماده 5 )

شرایط لازم برای اعلام ورشکستگی :

1- شرایط اساسی                     2- شرایط صوری

در شرایط اساسی برای اعلام ورشکستگی ماده 412 قانون تجارت مقرر می دارد ورشکستگی تاجر یا شرکت تجاری در نتیجه توقف از تأدیه به وجوهی که بر عهده اوست حاصل می شود حکم ورشکستگی تاجری را که حین الفوت در حال توقف بوده تا یک سال بعد از مرگ او نیز صادر نمود .  به موجب ماده 1 قانون تجارت تاجر کسی است ک شغل معمولی خود را معاملات تجاری قرار دهد . تاجر به صورت شخصی حقیقی یعنی انسان و یا به شکل شخص حقوقی یعنی در قالب شرکت به تجارت می پردازد . فقط بر علیه کسی که تاجر باشد می توان حکم ورشکستگی صادر کرد .

شرایط صوری مربوط است به :

1- دادگاه صلاحیت دار برای صدور حکم      

2- اشخاصی که می توانند در خواست به صدور حکم ورشکستگی بنمایند                              

با توجه به ماده 415 قانون تجارت کسانی که می توانند تقاضای صدور حکم ورشکستگی را بنمایند عبارتند از :   1- تاجر                         2- یک یا چند نفر از طلبکارها             3- مدعی العموم

1- بر حسب اظهار نظر تاجر:  

      تاجر بیشتر ازهر کس دیگری به وضع خود آگاهی دارد لذا قانون متوقع است که او شخصاً توقف خود را به محکمه اعلام کند . مدتی که برای اعلام توقف به وسیله تاجر در نظر گرفته شده است سه روز است .

2- به موجب تقاضای یک یا چند نفر از طلبکارها :

       در عمل کمتر اتفاق می افتد که تاجر شخصاً توقف خود را به اطلاع محکمه برساند و سعی می کند به طرق مختلف خود را از ورشکستگی نجات دهد به همین ملاحظه طبیعی است که هر طلبکاری حق دارد ورشکستگی تاجر را تقاضا کند .

3- به موجب تقاضای مدعی العموم :

علاوه بر تاجر و طلبکارها دادستان نیز می توان صدور حکم ورشکستگی تاجر را از محکمه درخواست نماید .

محتویات حکم ورشکستگی :

1- تعیین عضو ناظر : طبق ماده 427 قانون تجارت در حکمی که به موجب آن ورشکستگی اعلام می شود محکمه یک نفر را به سمت عضو ناظر تعیین خواهد کرد .

2- مهر و موم اموال : که از طریق سازمان تصفیه و سمت عضو ناظر صورت می گیرد به موجب ماده 12 همین که ورشکستگی قابل اجرا شد و رونوشت آن به اداره تصفیه رسید اداره صورتی از اموال ورشکسته برداشته اقدامات لازم از قبیل مهر و موم برای حفظ آن به عمل آورده و شخص ورشکسته باید تمام اموال منقول و غیر منقول خودرابه اداره تصفیه ارائه و دراختیار عضو ناظر قرار دهد و اگر شخص ورشکسته فوت کرده یا فرار کند ورثه وشرکاء و خدمه و کلیه اشخاص که به نحوی از انحلال در اموال ورشکسته تصرف ودخالت دارند این تکلیف را خواهند داشت اداره تصفیه کلیه انبارها ، مغازه ها و غیره را دبسته و مهرو موم می نماید مگر اینکه تحت نظارت خود آنها را اداره کند .

3- صورت برداری : بعد از مهر و موم صورت برداری از کلیه اموال منقول وغیر منقول تاجر شروع می شود و این کار هم توسط اداره تصفیه یا عضو ناظر صورت میگیرد اداره تصفیه طبق ماده 28 مکلف است حقوق اشخاص ثالث را ثبت به اموال غیر منقول ورشکسته که مستند به اسناد رسمی است معلوم کرده ضمن صورت اموال قید نماید سپس بصورت مزبور را به تاجر ورشکسته ارائه و ازاو سوال می شود که آیا صورت را صحیح می داند یا خیر و غیر از مفاد مندرجه در صورت مجلس چیز دیگری دارد یا خیر و هر پاسخی که دارد درذیل صورت نوشته می شود .

4- توقف تاجر : چنانچه تاجر ظرف سه روز بعد ازتوقف وضع خود را به محکمه اطلاع نداده و صورتحسابی از دارایی خود به دفتر محکمه تسلیم نکرده باشد دستور توقیف او صادر می شود . رفع توقیف به دستور اداره تصفیه به عمل می آید . ورشکسته می تواند از دوام توقیف خود در هر ماه یک بار به دادگاه شکایت کند . اداره تصفیه می تواند نفقه عادلانه ورشکسته و واجب النفقه اورامخصوصاً درموردی که او راتحت  اختیار قرار میدهد و همچنین تعیین خواهد نمود که تا چه مدت نامبرده و خانواده او می توانند درخانه ای که بوده اند سکنی نمایند .

5- تاریخ توقف : این تاریخ نقش مهمی را در ورشکستگی ایفا می کند زیرا معاملات تاجر قبل یابعد از تاریخ تحت شرایط مندرج در موارد 423 تا 427 قانون تجارت بعضاً باطل و گاه قابل فسخ خواهد بود . معاملات ورشکسته در سه حالت صورت می گیرد :

الف زمان ممنوعیت او از تصرف در اموال

ب هنگام توقف                    ج- قبل از توقف

الف : معاملاتی که بعد از توقف و قبل از صدور حکم ورشکستگی به عمل آمده است طبق ماده 423 هر گاه تاجر بعد از توقف معاملاتی را انجام دهد باطل و بل اثر خواهد بود .

ب معاملاتی که تاجر در زمان توقف قبل از صدور حکم ورشکستگی بر علیه طلبکاران بنماید باطل است .

ج- در معاملاتی که تاجر قبل از توقف انجام دهد به شرح ذیل قابل فسخ است .

اولاً معامله به قصد فرار از دین یا اضرار به طلبکارها بوده  :

        ثانیاً تفاوت قیمت حین معامله بیش از ربع بوده  و ثالثاً از تاریخ انعقاد معامله تا زمان دعوی فسخ بیش از دو سال نگذشته باشد . در این سه مورد دادگاه حکم فسخ معاملات را صادر می کند . ودراین مورد محکوم علیه پس از قطعی شدن حکم مالی را که موضوع معامله بوده است عیناً به مدیر تصفیه تسلیم و قیمت حین معامله آن را قبل ا زآن که دارای تاجر بین غرماء تقسیم شود دریافت دارد و اگر عین مال مزبور در تصرف اونباشد تفاوت قیمت را نخواهد داد . اگر قبل از تاریخ توقف تاجر معاملاتی را انجام داده که صوری بوده و یا مسبوق به ثبانی باشد پس از ثابت شدن در دادگاه آن معامله خود به خود باطل بوده و عین نفع مال موضوع معامله مسترد می گردد وطرف معامله اگر طلبکار شود جزء غرماء خضه ای خواهد بود .

معاملات بعد از صدور حکم ورشکستگی  :

     از تاریخ صدور حکم ورشکستگی تاجر ورشکسته از مداخله در تمام اموال خوداعم از اعیانی و منافع و حقوق مالی از قبیل حق دائن بر مدیون ، حق شخصی ، حق خیار و غیره حتی تمام اموالی که ممکن است بعداً عاید او گردد ممنوع است و مدیر تصفیه یا اداره تصفیه قائم مقام قانونی ورشکسته می باشد و چنانچه تاجر بعد از صدور حکم معاملاتی نسبت به دارایی خود بنماید باطل وبلااثر است .

شکایت از حکم ورشکستگی :

شکایت ازحکم ورشکستگی به دو صورت است :

 1- به وسیله اعتراض

2- به وسیله پژوهش

اعتراض :

     «  طبق ماده 536 حکم اعلان ورشکستگی و هم چنین حکمی که به موجب آن تاریخ توقف تاجر در زمانی قبل از اعلان ورشکستگی تشخیص شود قابل اعتراض است . » اعتراض باید از طرف تاجر ورشکسته در ظرف مدت ده روز و از طرف اشخاص ذی نفع که در ایران مقیم هستند در ظرف یک ماه و از طرف آنهایی که در خارج اقامت دارند در ظرف دو ماه به عمل آید و اگر پس از این مدت اعتراض صورت گیرد پذیرفته نمی شود .

پژوهش :

      تاجر یا طلبکارها که ورشکستگی نسبت به آنها حضوری بووده و یا اعتراض آنها رد شده به موجب ماده 539 قانون تجارت می توانند از تاریخ ابلاغ حکم تاده روز ازحکم ورشکستگی درخواست پژوهش بدهند دادخواست مزبور مطابق مقررات عمومی با رعایت ساخت قانونی خواهد بود .

قابل اجرا بودن :

      باید توجه داشت که نه اعتراض و نه پژوهش و فرجام جلوگیری از اجرای حکم ورشکستگی نمی کند بلکه طبق ماده 417 قانون تجارت حکم ورشکستگی به طور موقت اجرا می شود .

جرایم و مجازات ها :

جرایم عبارتند از :

1- پنهان کردن اموال ورشکسته از مدیر تصفیه

2- ایتان سوگند دروغ و یا حساب سازی در جریان رسیدگی به ورشکستگی

3- ارائه ادعای خلاف واقع مقید به سوگند نسبت به اموال ورشکسته

4- دریافت و گرفتن اموال ورشکسته پس از طرح دعوی ورشکستگی به منظور جلوگیری از اجرای قانون ورشکستگی                        

5- دریافت یا شروع به دریافت وجه نقد یا مال برای انجام یاعدم انجام امور مربوط به اجرای قانون ورشکستگی 

6- اخفا یا انتقال اموال بر خلاف قانون ورشکستگی

7- تخریب ، تخدیش و یا تخریب سوابق موثردر رسیدگی به امور ورشکستگی

8- اخفا هر سندی که موثر در شناسایی اموال یا امور مربوط به ورشکسته باشد .

مجازات ها :

     مجازات اعمال فوق الذکر تحمل حبس یا پرداخت جزای نقدی و یا هر دوی آنها خواهد بود و همچنین کلیه کسانی که ورشکسته را در ارتکاب جرم یاری دهند به عنوان مجرم اصلی مجازات خواهند بود .


رجحان طلبکاران بر یکدیگر :

بستانکاران از حیث رجحان بر یکدیگر بر سته دسته تقسیم می شوند :

1- بستانکاران با وثیقه               2- بستانکاران با حق رجحان                 3- بستانکاران عادی

بستانکاران با وثیقه :

     این بستانکاران نسبت به حاصل و فروش مال مورد وثیقه در برگ تقسیم حاصل فروش بر سایر بستانکاران مقدم می باشند ( طبق ماده 58 ) پس مال شخص ورشکسته بوسیله اداره تصفیه یا مدیر تصفیه به فروش رسیده و اول طلب این بستانکاران داده می شود و اگر مازادی داشت بین سایر طلبکاران تقسیم می شود زیرا این بستانکاران به اعتبار تاجر معامله ننموده بلکه به اعتبار وثیقه پول  پرداخته اند . 

 

بستانکارهای با حق رجحان :

     بعد از بستانکاران با وثیقه بستانکاران با حق رجحان هستند که قانون آنان را بر سایرین مقدم دانسته است از قبیل خدمه و خدمتگزاران ورشکسته و طلب پزشک و داروساز و نفقه زن مطابق قانون باید پرداخت شود .

بستانکارهای عادی :

     پس از پرداخت دیون بین افراد فوق مابقی بین بقیه طلبکاران تقسیم می شوند و فرقی بین دارندگان سند عادی و رسمی نیست و همین که اداره تصفیه آنها را تصدیق کند می توانند از دارائی ورشکسته سهم ببرند .

قرارداد ارفاقی :

      پس از هشت روز ازتاریخی که برای تشخیص مطالبات معین شد اداره تصفیه به موجب آگهی که در روزنامه رسمی و یا یکی از جراید کثیر الانتشار منتشر می شود و ارسال دعوتنامه جداگانه ، طلبکارها را برای انعقاد قرارداد ارفاقی دعوت می نماید . در این جلسه اداره تصفیه و کلیه بستانکاران و خود تاجر یا وکیل او در جلسه حضور دارند . پس به مشاوره پرداخته و در صورتی که حاضر باشند ممکن است با تاجر مدارا کرده طلب خود را در صورتی که تاجر ضامن داشته باشد و با اخذ ضامن یا تامین دیگری خاتمه دهند . کسانی که مایل به قرارداد ارفاقی هستند ذیل صورت جلسه را امضا می نمایند . کلیه بستانکاران که حق شرکت در انعقاد قرارداد ارفاقی داشته اند می توانند مراجع به قرارداد اعتراض کنند اعتراض باید ظرف مدت یک هفته بعد از تاریخ قرارداد به اداره تصفیه ابلاغ شود و الا از درجه اعتبار ساقط خواهد بود . قرارداد ارفاقی باید به تصدیق دادگاه برسد پس از اعتراض ودریافت گزارش اداره تصفیه رسیدگی نموده وحکم صادر مینماید . اگر قرارداد تصدیق شود نسبت به بستانکارانی که رأی به قرارداد داده اند مؤثر و اگر اعتراضات قبول شود قرارداد نسبت به تمام اشخاص ذی نفع بلااثر میشود .

      طبق ماده 489  همین که قرارداد ارفاقی تصدیق شد نسبت به کلیه طلبکارانی که در اکثریت بوده اند یا در ظرف مدت 10 روز از تاریخ تصدیق آنرا امضاء نموده اند قطعی خواهد بود . ولی طلبکارهایی که جز اکثریت نبوده و قرارداد را هم امضا نکرده اند می توانند سهم خود را از دارائی تاجر به طلبکارها می رسد دریافت نمایند لیکن حق ندارند در آینده از دارائی تاجر ورشکسته بقیه طلب خود را مطالبه کنند مگر پس از تأدیه تمام طلب کسانی که در قرارداد ارفاقی شرکت داشته و در ظرف مدت ده روز آنرا امضا نموده باشند .

در دو مورد قرارداد ارفاقی باطل است :

1- در مورد ورشکستگی تاجر به تقلب قانون مقرر داشته تاجری که ورشکسته به تقلب باشد قرارداد ارفاقی درمورد او بسته نمی شود .

2- در صورتی که بعداز قرارداد مکشوف شود که در میزان دارائی با مقدار قروض حیله به کار رفته و قدر حقیقی قلمداد نشده است .

خاتمه ورشکستگی :

       همین که تصفیه کار به اتمام رسید  ، به عبارت دیگر مطالبات تاجر وصول شد وحاصل فروش اموال وی بین بستانکاران تقسیم گردید به عضو ناظر ، طلبکاران و تاجر ورشکسته را دعوت می نماید تا در این جلسه مدیر تصفیه ، حساب خود را بدهد و به این ترتیب مأموریت مدیر تصفیه خاتمه پیدا میکند و در صورتی که اموال در اجاره تاجر ورشکسته باشد مدیر تصفیه باید مطابق مواد 512 و 412 قانون تجارت عمل نماید . در تصفیه عادی پس از تقسیم اموال و خاتمه ورشکستگی کارمند مربوطه گزارش مبنی برخاتمه ورشکستگی به رئیس اداره تصفیه می دهد . جریان ورشکستگی از ابتدای وصول حکم باید در ظرف 8 ماه خاتمه پیدا کند هنگام ضرورت رئیس دادگاه استان می توان این مدت را تمدید کند .

اعاده اعتبار شخص ورشکسته :

      ورشکستگی باعث سلب اعتبار تاجر می شود . ورشکستگی درنظر جامعه موهون و تاجر را از حیثیت و اعتبار میاندازد . ورشکستگی به تقصیر و ورشکستگی به تقلب باعث محرومیت از حقوق سیاسی و بعضی از حقوق اداری خواهد بود . اعاده حیثیت واعتبار تاجر ممکن نیست مگر به مرور زمان و پرداخت حقوق مردم . ورشکسته در موارد زیر می تواند اعاده اعتبار نماید :

1- کلیه دیون خودرا به متفرعات و مخارجی که به آن تعلق گرفته بپردازد . طبق ماده 562 طلبکارها نمی توانند از جهت تاخیری که دراداء طلب آنها شده است برای بیش از پنج ماه مطالبه متفرعات و خسارات نمایند و در هر حال متفرعاتی که مطالبه میشود در مال نباید بیش از صدی هفت طلب باشد .

2- تاجر ورشکسته دردومورد ذیل می تواند در مدت پنج سال از تاریخ اعلان ورشکستگی اعاده اعتبار نماید

الف تاجر ورشکسته که قراداد ارفاقی دارد و تمام وجوهی را که  در قرارداد پذیرفته پرداخته است .

ب تاجر ورشکسته رضایت کلیه طلبکاران را جلب کرده وطلبکاران به اعاده اعتبار او رضایت داده اند .

دادخواست اعاده اعتبار :

       دادخواست اعاده اعتبار باید به انضمام اسناد مثبته به دادستانی شهرستانی که اعلان ورشکستگی در آن حوزه واقع شده داده شود . رونوشت این دادخواست ظرف مدت یکماه در اطاق جلسه محاکمه و دادستان به دیوار الصاق شود ومتصدی دفتر دادگاه باید مفاد آنرا جهت اطلاع کلیه طلبکاران بفرستد . کلیه طلبکاران میتوانند در ظرف یک ماه از تاریخ وصول اعتراض خود رااعلام بدارند. دادگاه به این اعتراض رسیدگی و حکم میدهد . اگر دادخواست اعتبار رد شود تجدید این دادخواست غیر ممکن است مگر پس ازمدت شش ماه .


منابع و مآخذ :


حقوق بازرگان بین المللی                     تألیف : داوود محمدی

حقوق تجارت                                     تألیف : محمدعلی عبادی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۱۰/۲۳
ساجد موسی زاده

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی